گفتوگو با یک کارگر بیسیم به دست
زنی که شغلش راندن است
عصرخودرو: استارت میزند. کلاچ را میگیرد. دنده را جابه جا میکند. قبل از اینکه کلاچ را رها کند بیسیم را برمی دارد. تند تند میگوید: «مرکز خسته نباشید. کد ٢٢١» و خیلی زود راه میافتد. گاز را پر میکند، دنده دو. دوباره گاز را پر میکند دنده سه و دوباره خیلی سریع گاز را پر میکند و دندهای دیگر.
Friday 01 May 2015 - 14:04:00
به گزارش پایگاه خبری «عصرخودرو» به نقل از اقتصادنیوز، آرام و قرار ندارد. روی صندلی زود به زود جابهجا میشود. فرمان زیر دستش گم است. صداهای نامفهوم بیسیم، فضا را گرفته است. پیامهایی که پر است از کدهای عددی. ناگهان خم میشود و دستش را به نزدیکی پایش میرساند و بیسیم قطع میشود.کمی فضا آرام میگیرد. میگوید:«این طوری بهتر است».
پنجره باز است و دستش آویزان از پنجره. انگار دستش روی لبه پنجره از وسط تا شده است. میگوید: «هفت سالیست که پشت فرمان مینشینم.اولها تو آژانسهای تاکسیرانی بیسیم بودیم و فقط اجازه داشتیم زنها رو سوار کنیم.»
از خاطرهای میگوید که در بهشت زهرا (س) برادرش کنارش نشسته بود و مامورهای گشت تاکسیرانی جلویش را گرفته بودند. ادامه میدهد:«اما الان اوضاع بهتر شده. میتونیم آقایون را هم سوار کنیم.»
ـ اینکه مسافر مرد سوار میکنید معذب نیستید؟
نه بابا. مشکلی نداریم. من هر روز قبل از اینکه شب بشه دیگه کار رو تعطیل میکنم.
کاغذی که روی داشبورد زیر لیوان نقرهای رنگش است را نشان میدهد. در کاغذ پر است از کدهایی که مقابل هرکدام توضیحی نوشته شده است. یکی از کدها مربوط به زمانیست که رانندهها احساس امنیت نکنند و به مسافر مشکوک میشوند.
به گزارش اقتصادنیوز، زن یک دستش به فرمان است و با دست دیگرش کد مربوط به مشاهده مسافران مشکوک را نشان میدهد و میگوید:«وقتی مشکوک میشویم کد را با بیسیم میگوییم و ماموران گشت در کمتر از چند دقیقه میرسند. اما بیشتر از همه رانندههای اتوبوس ما را اذیت میکنند.»
در مورد دستمزدش خودش میگوید روزی 100 هزار تومان هم کار کرده است اما معمولا خیلی کمتر از این میزان کار میکند و از طرف دیگر هزینه استهلاک ماشین را هم زیاد میداند. میگوید هر دو روز 30 لیتر بنزین میزند و این بماند در کنار هزینههای ناگهانی مانند تعویض اجباری لاستیک ماشین و امثال آن.
با این حال از کارش به نظر راضی میرسد، بیمه هم هست اما با لحنی گلایه آمیز میگوید ماهانه 160هزار تومان حق بیمه پرداخت میکند. نارضایتیاش به جز این حق بیمه در سازوکارهای تاکسیرانی هم هست. درباره سازوکار تاکسیرانی میگوید:«به ما این ماشینها را قسطی فروختند و هنوز صاحب ماشین نشدیم، زیرنظر جایی هستیم که خیلی شیرتوشیره. البته مسئولش داره عوض میشه.»
خودش هم از سبک سخن گفتنش خندهاش میگیرد و ادامه میدهد:«یه سال دیگه بازنشسته میشم. یه پسر دانشجو دارم که گاهی عصرها اگر بخواد ماشین رو برمیداره و مسافرکشی میکنه و بعد میگه مامان فلان جای ماشین خرابه یا مثلا مامان ماشین دیگر بنزین نداده»
ـ همسرتان مشکلی ندارد؟
اگر شوهر داشتم که میزدم تو سرش تا کار کنه.
و باز میخندد. و باز کلاچ، گاز و نیش ترمزی که نوید دریافت مزد را به همراه دارد.