عصر خودرو- خبر استفاده برخی سلبریتیها از آمبولانسهای اورژانس برای جابهجایی سریعتر در شهر تهران به سرعت در سایتها و نشریات منعکس شد و حتی به رسانه های مطرح آمریکا کشیده شد.
به گزارش پایگاه خبری«عصرخودرو» به نقل از ایسنا ، بد نیست از منظر اقتصادی خصوصا از نگاه مرحوم جان رالز، فیلسوف آمریکایی و نظریهپرداز بزرگ عدالت در قرن 20 این مساله را مورد بازبینی قرار دهیم. نخست این سوال مطرح شود که فلسفه خطوط ویژه چیست؟ اصولا چرا خطوط ویژه وجود دارند و اصلا وجود آنها قابل توجیه است یا خیر. تحلیل اقتصادی می گوید وقتی کسی با خودروی شخصی برای برآوردن یک نیاز شخصی به خیابان می آید از جابهجایی منفعتی مشخص برای خود تحصیل می کند اما در عین حال زیان خاصی را به دیگران تحمیل می کند که آن زیان مشخص غیر از آلودگی هوا و افزایش احتمال تصادف، ایجاد ترافیک است. هر خودروی شخصی بیشتر به معنای ترافیک بیشتر برای دیگران است که این اثرات نامطلوب اصطلاحا تحت عنوان اثرات بیرونی منفی بیان میشود. البته این امر در مورد خودروهای عمومی نیز با شدت کمتری صادق است ولی در هر صورت مسئله اصلی خودروهای شخصی هستند.
در برخی کشورها تلاش می شود تا با گران کردن شدید قیمت بنزین انگیزه استفاده از خودروی شخصی را کم کنند تا اثرات بیرونی منفی یادشده کمتر شود. در ایران چون حساسیت عمومی روی گران کردن قیمت بنزین وجود دارد این گزینه کنار گذاشته شده و به شیوه مکانیکیتری با مسئله مقابله شده است. طبیعتا یک راه حل مکانیکی، ایجاد محدوده طرح ترافیک برای ممانعت از ورود خودروهای شخصی است اما راه دیگر ایجاد مسیرهای ویژه است. فرض این است که از این مسیر خودروهای حمل و نقل عمومی و نیز خودروهایی که تردد آنها نفع بیشتری برای جامعه به همراه دارد استفاده می کنند؛ به همین دلیل پلیس، آمبولانس و مسئولان عالی رتبه دولتی که بنابه فرض در خدمت جامعه هستند نیز می توانند از این خطوط استفاده کنند.
با این مقدمه به موضوع مورد استفاده سلبریتیها از این خطوط ویژه میپردازیم. یک نگاه، احساس خشمی است که در عموم مردم نسبت به این کار ایجاد شده، زیرا این برداشت را ایجاد کرده که از این امکان سوء استفاده شده است؛ خصوصا اینکه از خودرو آمبولانس برای مقصودی غیردرمانی استفاده شده است. حال سوال این است که آیا این خشم و نارضایتی درست است و راه درست در قبال این قضیه چیست؟ از منظر اقتصادی استفاده بیشتر از منابع معطل، امر قابل دفاعی است. در این مورد خاص، اگر مسیر خاصی در خیابانها ایجاد شده ولی تردد در آنها کم است و اگر این تردد اندکی بیشتر شود به نحوی که در سرعت و امنیت تردد خودروهای مجاز اختلالی ایجاد نشود باید از آن استقبال کرد. سوالی که مطرح می شود این است که افزایش دایره افراد مجاز برای استفاده از این مسیرها چگونه و با چه ملاکی باید صورت گیرد؟ به عبارت دیگر اگر از مسیرهای ویژه کمتر از حد بهینه استفاده میشود، چه کسانی باید تحت شمول گروههای مجاز قرار گیرند تا استفاده بهتر از منابع موجود یعنی مسیرهای ویژه صورت گرفته باشد؟ یک راه حل این است که ببینیم بعد از آمبولانس، پلیس، آتش نشانی و مسئولان عالی رتبه چه کسانی هستند که وقتشان برای جامعه مفیدتر است و آنها را نیز در زمره افراد مجاز برای استفاده قرار دهیم. مثلا تعیین شود پزشکان جراح، اساتید دانشگاه، مدیران بانکها و ... نیز مجوز استفاده از این مسیرها را بیابند. البته در این کار باید چنان با حساسیت عمل کرد که در این مسیرها نیز ترافیک ایجاد نشود.
یک گزینه دیگر این است که اگر کسی به هر دلیل، نیاز فوری به جابهجایی پیدا کرد؛ مثلا به دلیلی شخصی در رسیدن به فرودگاه دیر کرده و بیم آن دارد که پروازش را از دست بدهد، آیا نباید راه حلی باشد تا وی و دیگر کسانی که عجله دارند بتوانند از مسیرهای خالی موجود استفاده کنند؟ چون ملاک مشخصی برای تعیین اینکه آیا فردی واقعا نیاز فوری به جابهجایی دارد یا نه وجود ندارد به این گزینه می رسیم که هزینه بالایی گرفته شود تا اگر کسی کار مهم و فوری دارد و برایش می ارزد هزینه بالایی بدهد، حق عبور و مرور از مسیر ویژه را به طور موردی دریافت کند. بلافاصله این سوال مطرح می شود که در این صورت افراد ثروتمند بیشتر از این فرصت بهره مند میشوند، زیرا قدرت خرید بلیت های موردی این تردد را دارند و چه بسا آن را به مواردی که عجله دارند محدود نخواهند کرد.
در چنین وضعیتی منطق چیست و کدام راه حل درست است؟ در اینجاست که به بنیان های نظری احتیاج داریم و باید یک نظریه عدالت در اختیار داشته باشیم تا بر اساس آن بتوانیم قضاوت درستی را سامان دهیم. نظریه عدالت جان رالز که مهمترین نظریه عدالت در قرن 20 به شمار میرود، معتقد است هر حقی که بهبود وضعیت ثروتمندان منجر شود تنها وقتی مجاز است که بهبودی در وضعیت فقرا نیز ایجاد کند. به عبارت دیگر ملاک رالز حسادت و بدگمانی به ثروتمندان نیست بلکه ملاکش بهبود وضعیت فقراست، حتی اگر این بهبود به قیمت بهتر شدن بیشتر وضعیت ثروتمندان محقق شود. به یک عبارت دیگر برای رالز نابرابری آنقدر اهمیت ندارد که فقرزدایی اهمیت دارد.
اگر جان رالز مسئول ترافیک تهران بود احتمالا اجازه می داد مجوزهای کوتاه مدت (مثلا یک ساعته) تردد در مسیرهای ویژه به قیمتهای خیلی بالا (مثلا 500 هزار تومان) فروخته شود و پول حاصل از آن را در اختیار کمیته امداد و بهزیستی قرار میداد. از دید رالز این کار توجیه داشت زیرا اگرچه تردد ثروتمندان از مسیرهای ویژه موجب غبطه دیگرانی که در ترافیک ماندهاند، میشد اما همان مردم عادی با خود میاندیشیدند که این تردد موجب بهبود وضعیت فقرا نیز شده است و این امر موجب التیام آنها نیز میشد.
آیا راه حل رالز برای ما قابل قبول است؟ نظریه رالز به ما می آموزد که بیش از حساسیت به نابرابری به فقرزدایی حساسیت داشته باشیم که به نظر حرف درستی می آید، اما در عین حال یافته های اقتصاد رفتاری نشان می دهد که انسانها حساسیت زیادی به نابرابری دارند و تحمل اموری که سمبل این نابرابری شوند برای مردم سخت خواهد بود. احتمالا تردد ثروتمندان از مسیرهای ویژه مثل واردات پورشه می تواند به سمبلی از وجود نابرابری شدید در کشور تبدیل شود و برای توده مردم آزاردهنده باشد؛ به رغم اینکه مردم عادی نیز در شرایط خاص می توانند از آن استفاده کنند.
با این توصیفات به نظر شما کدام راه حل درست است؟ حفظ وضع موجود؟ افزایش دامنه افراد مجاز استفاده کننده از مسیرهای ویژه به اصناف خاص؟ یا راه حل جان رالز؟