به گزارش پایگاه خبری«عصرخودرو» به نقل از پایگاه خبری صنعت نویس، دقیقا یادمان نمیآید، ولی تا آنجایی که مخ معیوبمان راه میدهد، یکی دو روز پیش بود خیر سرمان خواستیم برای برقراری قراری به حوالی پیچشمیران (همان پیچشمرون خودتان) عزیمت کنیم.
از آنجا که الاماشاءا... وسائل حملونقل عمومی به وفور از جلوی چشمانمان رژه میرفتند، در انتخاب یکی از انواع آنها مردد بوده و (دهبیستسیچهل) میکردیم. به هر حال پس از کلی رایزنی با مغز متوهم خود، تصمیم گرفتیم با تاکسی نقل مکان کنیم. اما دریغا که زیرپای ماجنگل سبز شد و هیچ تاکسیسواری حاضر به حمل ما نشد.
حتی یکی دو نفر از آن راننده تاکسیهای قدیمی و به قول معروف داشمشتی که عرض سبیلشان از دور کمر ما طولانیتر بود و تا دیروز برای سوار کردن مسافر حنجره مبارک را به زحمت انداخته و پاره میفرمودند، وقتی هیکل قناس ما را دیدند (اگر غلط املایی در کلمه «قناس»میبینید، مشکل ما نیست، هیچ کدام از کل یوم اعضای تحریریه در طول عمر کاری خود چنین لغتی را شنیده ولی ننوشته بودند به سلامتی...) که در سرما به لرزه درآمده بودیم نگاهی از نوع عاقل اندرسفیه به ما انداخته و متلکی را تو مایههای باش تا صبح دولتت بدمد و ... نثارمان کرد بیتربیت.
ما نیز که بابت این مسافرنوازی به حالت شوک افتاده بودیم، بیخیال تاکسی شده و هوای استفاده از «ون» به سرمان زد که با رویت صحنه اصابت کله یکی از مسافران بخت برگشته به لبه بالایی درب «ون» مذکور، این چشم بادامی چینی را هم بیخیال شده و دوباره به ده بیستسیچهل افتادیم خبر مرگمان! از آنجا که یکی دو تا بلیت اتوبوس، چند عدد سکه 500ریالی بیشتر در جیب ما جلوس نکرده بود، با خود گفتیم: ای بابا، بر هرچه آدم خنگ است ... (بشمار). چرا زحمات دوستانمان در شهرداری پایتخت را نادیده گرفته و اتوبوسهای BRT سوار نشویم؟
همین شد که سلانه سلانه به سمت تونل مصنوعیهایی که مسافران برای سوار شدن در BRT حسابی در آن آبدیده شده و تجربه کسب میکنند، راه افتادیم. همان ابتدای ورودمان به تونل مذکور که «وحشت» نامیدهاند آن را برخی عنادورزان با شهرداری، یکی از جوانان قدیم (پیرمردهای جدید) یقه ما را چسبیده و فرمود اینهایی که میبینی سطل زباله نیست. کارت بزن و بعد هر قبرستانی که خواستی برو! ما نیز که تجربه چنین امکانات پیشرفتهای را نداشتیم با هر بدبختی که بود از ورودی مترو مانند همان تونلهای مذکور عبور کرده خود را به صف مشتاقان BRT رساندیم.
از لگد کردن پای ملت توسط خود و البته لگد شدن پایمان توسط همان ملت که بگذریم چشمتان روز بد نبیند، به محض باز شدن در BRT، از آنجا که تعداد مسافرانی که قصد سوار شدن داشتند تقریبا دو برابر آنهایی بود که میخواستند پیاده شوند، ما نفهمیدیم چگونه و با کدام امداد غیبی خودمان را به جمع صمیمی و خونگرم مسافران حاضر در BRT که در آن، مسافران یکدیگر را به آغوش کشیده بودند، رساندیم.
(یک زمان فکر نکنید مسافران مذکور به خاطر کمبود جا و شلوغی بیحد، با هم صمیمی شده و یکدیگر را به آغوش کشیده بودند، به هیچ وجه، خیلی هم جا زیاد بود جان عمه خودمان!)علاوه بر نفوذ به جمع صمیمی مذکور به سبب جلوس در BRT چند فیض دیگر هم بردیم! اولی آنکه مظنه متلکها و تیکههای روز به دستمان آمد دوم اینکه صحنههایی از اکشن وطنی را که منجر به پیاده شدن تعدادی فک و لگد شدن چند فقره پا و جر خوردن چندین کت انجامید هنگام ورود و خروج مسافران مشاهده کرده و حال کردیم کلی!
سوم و از همه مهمتر آنکه تجربهای بس عظیم و گرانبها برای شب اول قبرمان کسب کرده و کمی تا قسمتی ترسمان از بابت شب مذکور، ریخت! عمرا انکر و منکر بتوانند طی آن شب ما را ترسانده اعتراف بگیرند...
البته سواری آن روز ما در BRT، نکات جالب دیگری هم داشت که به لحاظ تنویر افکار عمومی و خصوصی، و از ترس آنکه مبادا دوستان شهردار دوست، باز هم ما را تهدید کرده و معاند خطابمان کنند از ذکر آنها میپرهیزیم. به هر حال اگر هوس BRT سوار شدن به سرتان زده است بد نیست تجربه ما را از نظر گذرانده و جعبه کمکهای اولیه همراه خود داشته باشید، احتمالا به کارتان خواهد آمد خدای نکرده البته!
راستی تا یادمان نرفته، ما آن روز جان سالم از BRT به در بردیم هرچند که سر قرارمان نرسیدیم...
برای آگاهی از تازه های جهان خودرو، جدیدترین قیمت ها و بازار خودرو ایران اینستاگرام خودرو امروز را دنبال کنید و جهت دریافت آخرین اخبار از طریق تلگرام به کانال اختصاصی عصر خودرو (https://telegram.me/asrekhodro ) بپیوندید. برای دریافت آخرین نسخه از نرم افزار تلگرام اینجا را کلیک کنید.