خاطرات خیامی، موسس ایران ناسیونال؛ قسمت پنج؛

اولین شراکت با برادرم را از یک کارواش در مشهد آغاز کردم

عصر خودرو- آن موقع حبیب الله ثابت (معروف به ثابت پاسال) نماینده فروش اتومبیل‌های استودبیکر و لاستیک جنرال و لوازم سرویس اتومبیل بود و لوازم اتوسرویس را باید از او می‌خریدم. مدیر عامل شرکت ثابت پاسال مردی بود به نام آقای امیل عبود از اعراب یهودی بیروت او مردی، کارکشته، دنیادیده فهمیده و لایق بود و من را ابوالقاسم توکلی‌زاده که از خویشان و دوستان بسیار خوب و شایسته ما بود و در آن زمان بنگاه باربری توکلی در مشهد و تهران را داشت به او معرفی کرد.

Tuesday 01 October 2024 - 14:20:00

اولین شراکت با برادرم را از یک کارواش در مشهد آغاز کردم

به گزارش پایگاه خبری «عصر خودرو» به نقل از انتخاب، کتاب «پیکان سرنوشت ما» با گردآوری و نگارش مهدی خیامی توسط نشر نی در سال 97 منتشر شده است. این کتاب، خاطرات احمد خیامی، موسس ایران ناسیونال (ایران خودرو)، فروشگاه‌های کوروش و بانک صنعت و معدن است.

نخستین شراکت دو برادر

در پاییز، 1328 من و محمود هر کدام دویست تومان جمع کرده بودیم، یک روز نزدیکی‌های غروب وقتی با هم پیاده برای خرید پارچه پالتویی می‌رفتیم گفتم محمود جان، این چهارصد تومان را بدهیم و دو بشکه روغن و یک بشکه گازوئیل بخریم. برای عوض کردن روغن و گازوئیل در کارواش مواد اولیه نداشتیم و یکی از کارگران باید به پمپ بنزینی در پانصد متری کارواش می‌رفت و به اندازه لازم گازوئیل می‌خرید. گفتم علاوه بر این که درآمدی دارد از وقت و زمان کارگران هم استفاده بیشتری خواهیم کرد.

درست یادم نیست که تفاوت کلی خرید آن از شرکت نفت با خرید یک بطری روغن چقدر بود، ولی با فروش هر بشکه روغن می‌توانستیم درآمد خوبی داشته باشیم. با هم شریک شدیم و این نخستین سرمایه‌گذاری من و برادرم در کار شراکت بود. بعد از یک سال سرمایه‌ای جمع کردیم شاید مبلغ دو تا سه هزار تومان. پدرمان هم چون پیر شده بود و دیگر حوصله کار نداشت کارواش را به روزی ده تومان از او اجاره کردیم.

در واقع کارواش دیگر چندان در آمدی برای پدرمان نداشت، چون فقط یک دستگاه کمپرس گریس کاری داشت و زیر کامیون‌ها و اتوبوس‌ها و سواری‌ها را باید با پمپ دستی می‌شستیم و این کار در زمستان با وجود گل ولای یخ‌زده در زیر گلگیر‌ها ناممکن بود آب را با «دلو» و چرخ چاه از چاهی به عمق 24 متر بالا می‌کشیدند.

کف کارواش هم آسفالت نبود و در برف و باران چرخ اتومبیل‌ها و پای کارگران در گل گذاشته بودیم به فرو می‌رفت. پس از قراردادی با پدر با پولی که من و محمود روی هم گذاشته بودیم به تهران رفتیم ضمناً قرار گذاشتیم که روزی شش تومان من و سه تومان محمود برای خرج خود برداشت کنیم. این مبلغ را من برای مخارج روزانه و کرایه خانه به همسرم می‌دادم. در تهران با پولی که داشتیم فقط توانستیم دو پمپ قوی یکی برای زیرشویی و دیگری برای کشیدن آب از چاه با مقداری شلنگ تهیه کنیم. چندصد تومانی بیشتر نداشتیم.

آن موقع حبیب الله ثابت (معروف به ثابت پاسال) نماینده فروش اتومبیل‌های استودبیکر و لاستیک جنرال و لوازم سرویس اتومبیل بود و لوازم اتوسرویس را باید از او می‌خریدم. مدیر عامل شرکت ثابت پاسال مردی بود به نام آقای امیل عبود از اعراب یهودی بیروت او مردی، کارکشته، دنیادیده فهمیده و لایق بود و من را ابوالقاسم توکلی‌زاده که از خویشان و دوستان بسیار خوب و شایسته ما بود و در آن زمان بنگاه باربری توکلی در مشهد و تهران را داشت به او معرفی کرد. یک روز رفتم دفتر آقای عبود؛

پس از مذاکرات مفصل آقای عبود قبول کرد نمایندگی شرکت را در خراسان به ما بدهد. جک بزرگی برای بلندکردن اتومبیل که قیمت آن هفت هزار تومان بود و مقدار زیادی ابزار از او خریدم و تعدادی لاستیک جنرال امانی گرفتم و در مقابل ارزش این‌ها سفته‌هایی به مدت پنج تا ده ماه به او دادم. قرار شد پول لاستیک‌ها را پس از فروش برای او بفرستم. آقای عبود فروشنده‌ای زبردست بود. با آنکه سر و وضع چندان مناسبی نداشتم، توانستم اعتماد او را به خوبی جلب کنم.

او حتی نخواست کسی پشت سفته‌هایم را امضا کند یا درباره من و برادرم بیشتر تحقیق بکند. کالا‌ها را هم قرار شد به بنگاه توکلی‌زاده بفرستند. به توکلی‌زاده نیز سفارش کرده بودم هر چه زودتر وسایل را به مشهد بفرستد، زیرا گاهی کالا‌ها چند هفته‌ای در انبار باربری می‌ماند تا حمل شود دیگر از فرط خوشحالی در پوستم نمی‌گنجیدم مثل این که خدا دنیا را به من د بود. بالاخره با خوشحالی بسیار به سرعت به مشهد رفتم. محمود باور نمی‌کرد این همه برق محل داده ما یک فاز بود و با اشکالات زیاد توانستیم کنتور برق را سه فاز کنیم.

الکتروموتور و پمپ برای چاه باید نزدیک سطح آب و در عمق 24 متری کار گذاشته شود و آب با فشار پمپ از طریق یک لوله فلزی وارد آب انبار شود در آن زمان بیشتر خانه‌های مشهد آب مصرفی خود را از چاه‌های آب که به دست مقنی‌ها حفر می‌شد تأمین می‌کردند زیرا آب چاری بسیار کم بود و هنوز از لوله کشی آب هم خبری نبود

اما مشکل پمپ آب تمام نشدنی بود. چون پمپ چاه آب روی دو تخته چوب وصل شده بود و چوب‌ها روی خاک قرار داشتند کاسه‌های الکتروموتور و پمپ آب بر اثر لرزش متناوب ساییده می‌شدند و هر شب یکی از ما دو برادر مجبور بود به پایین چاه برود و کاسه نمد‌ها را عوض کند بیشتر اوقات محمود بود که ته چاه می‌رفت و نمی‌گذاشت من بروم و خودم را به خطر بیندازم من بالای حلقه چاه می‌ایستادم و وسایل لازم را دستش می‌دادم باید اذعان کنم که رفتن به داخل چاه بی خطر نبود، زیرا قسمت‌هایی از بدنه حلقه چاه شنی بود و اگر پایت را در آن قسمت‌ها می‌گذاشتی، فرو میریخت. گاهی دست به ریسمان وسط چاه معلق می‌ماندیم و خطر سقوط زیاد بود به همین دلیل جز مقنی‌های حرفه‌ای کس دیگری حاضر نمی‌شد به داخل چاه برود و مقنی‌ها هم از کار نصب و تعمیر موتور هیچ سررشته‌ای نداشتند و چاره‌ای نبود جز این که خود ما این کار را انجام. بدهیم کم کم این کار هر شب ما شده بود زیرا کاسه نمد‌های اصلی گران بود و پس از دوسه روز اغلب ساییده می‌شد و پمپ آب هوا می‌گرفت و مجبور بودیم با کهنه و گریس کاسه نمد موقت درست کنیم آن هم دوام زیادی نداشت لذا باید این کار را هر شب انجام می دادیم....

برچسب ها

ایران ناسیونال
مطالب مرتبط بیشتر
کار تولید سیلندر و سرسیلندر را تازه شروع کرده بودیم که انقلاب شد روس‌ها از پیشرفت صنعتی ایران متعجب شده بودند قیمت پیکان را برای سال اول پانزده هزار تومان تعیین کردیم پیکان و شایعات ناروا ماجرای آهنگی که انوشیروان روحانی برای پیکان ساخت غذای مجانی، خانه مجانی و بهداشت مجانی، برای کارگران ایران ناسیونال یک اتوبوس برای کانون پرورش فکری به فرح هدیه کردیم برای خارجی ها قابل تصور نبود که اتوبوس های مرغوب بسازیم 23 اردیبهشت 1346 ایران ناسیونال افتتاح شد نمونه آزمایشی پیکان بیش از صد متر نتوانست راه برود شریف امامی با ایران ناسیونال خصومت شخصی داشت مهندسان هیلمن، نقشه پیکان را تهیه کردند نخستین پیکان چگونه ساخته شد؟ ماشینی به نام «Arrow» که به فارسی پیکان نامیده می‌شد چگونه از مونتاژ فیات به ساخت پیکان رسیدیم آغاز مذاکرات با مرسدس بنز برای تولید خودرو در ایران رئیس بنز به شاه گفته بود ساخت قطعات ماشین به سود ایران نیست به دستور شاه در نمایشگاه صنعتی شیراز شرکت کردیم بازدید شاه از ایران ناسیونال نشان خدمت از شاه دریافت کردیم تلاش برای بهبود زندگی کارگران ایران ناسیونال چرا برادران خیامی دستگیر شدند؟ قسمت دوم چرا برادران خیامی دستگیر شدند؟ زمین اولیه کارخانه 85 هزار متر بود نخستین گام‌های تاسیس ایران ناسیونال (ایران خودرو فعلی) چگونه برداشته شد؟ نخستین اتوبوس‌های مونتاژی را چگونه وارد ایران کردم گفتم اگر نتوانستم روزانه یک اتوبوس بسازم، دست هایم را قطع می‌کنم ماجرای بازدید از شرکت بنز در سال 1337 ماجرای سفر به کربلا و رونق کارم پس از بازگشت نخستین نمایندگی شرکت مریخ در مشهد را گرفتم مصدق مردی محافظه کار و محتاط بود روایتی از تبعیض و بدرفتاری انگلیسی‌ها در جنوب زمانی بین خرمشهر و مشهد تجارت می‌کردم که تنها وسیله حمل و نقل هواپیما‌های روسی بودند نمی توانستم غذا بخورم اما اعلام ورشکستگی نکردم از خرید و فروش با توده‌ای‌ها تا رفتن به جلسات محمدتقی شریعتی مرافعه بین شرکای شرکت ایران‌ناسیونال درگرفته است محمود خیامی بنیانگذار ایران ناسیونال نبود؟! رویای «ایران‌ناسیونال» در جاده مخصوص خط تولید ایران ناسیونال در سال 1349
Back to top