عصر خودرو- تقریباً در هفتاد هزار متر مربع ساختمان ساخته میشد که هفتاد درصد آن سالنهای ساخت سواری بود. ساختمان پرس شاپ باید به ارتفاع چهارده متر ساخته میشد و پایههای آن باید آن قدر قوی میبودند که جرثقیلهای ده تنی را که رویشان نصب میشد تحمل کنند. آن جرثقیلها هم باید روی ریلهایی در سرتاسر سالن حرکت میکردند و دائم. در تمام طول و عرض سالن بزرگ در رفت و آمد میبودند کاری که ابداً در ایران سابقه نداشت.
به گزارش پایگاه خبری «عصر خودرو» به نقل از انتخاب، کتاب «پیکان سرنوشت ما» با گردآوری و نگارش مهدی خیامی توسط نشر نی در سال 97 منتشر شده است. این کتاب، خاطرات احمد خیامی، موسس ایران ناسیونال (ایران خودرو)، فروشگاههای کوروش و بانک صنعت و معدن است.
پایههای بنای پیکان ریخته میشود
کار شبانه روزی شروع شد، نقشههایی را که مهندسان کارخانه هیلمن داده مهندسان خودمان و برادرم در میان گذاشتیم و آخرین نقشه اجرایی را تهیه کردیم.
تقریباً در هفتاد هزار متر مربع ساختمان ساخته میشد که هفتاد درصد آن سالنهای ساخت سواری بود. ساختمان پرس شاپ باید به ارتفاع چهارده متر ساخته میشد و پایههای آن باید آن قدر قوی میبودند که جرثقیلهای ده تنی را که رویشان نصب میشد تحمل کنند. آن جرثقیلها هم باید روی ریلهایی در سرتاسر سالن حرکت میکردند و دائم. در تمام طول و عرض سالن بزرگ در رفت و آمد میبودند کاری که ابداً در ایران سابقه نداشت.
در مورد همۀ اینها باید برنامهریزی میشد سالن پرس شاپ سالنهای قطع ورقههای آهن ماشین شاپ و سالن تولید قطعات پیش ساخته، اتاق رنگ و سالن مونتاژ و سالنهای نجاری و صندلیسازی و توسعه کلیه سالنهای قبلی و توسعه کامل آشپزخانه و سالن غذاخوری که باید نیاز پانزده هزار کارگر را که در آینده استخدام میکردیم تأمین میکرد و دایرهای برای نظارت بر کارهای ساختمانی. هر آجر که بر آجر دیگر گذاشته میشد، خاطره خوشی در روح من و محمود میساخت من از خوشحالی انگار بر فراز آسمان و روی ابرها پرواز میکردم روزی نزدیک به بیست ساعت کار میکردیم اما هیچ احساس خستگی نمیکردیم در تابستان همان سال 1344 بود که خانه کوچۀ فتوحی را تبدیل به آپارتمان برای سکنی دادن مهندسانی کردیم که از انگلستان و آلمان برای همکاری و نصب ماشین آلات به تهران می آمدند.
من و همسر و فرزندانم تا آن روز چهار پسر به نامهای سعید حمید مهدی و محسن و یک دختر به نام سهیلا داشتم به باغی اجارهای در دزاشیب تجریش نقل مکان کردیم. نمیگویم سطح زندگی و مخارج روزانه خود را در حدود همان دوران کارواش داری نگه داشته بودم ولی کلیۀ مخارج خانه ما به جز اجاره خانه بیشتر از روزی 25 تا 30 تومان نمیشد.
محمود هم با همسر و فرزندانش در خانهای اجارهای در تهران ساکن بود. من همیشه از کارکردن با محمود لذت فوقالعاده میبردم و او هم در آن موقع احترام زیادی برای من و کارهایم قائل بود. هر کاری که انجام میدادیم به نام برادران خیامی شهرت پیدا میکرد در صورتی که من بودم که ایده میدادم و کارهای دولتی در ایران و معاملات با شرکتهای خارجی همه به عهده من بود.