به گزارش پایگاه خبری«عصرخودرو» به نقل از صمت، اختراع چرخهای لاستیکی از سوی یک مبتکر به نام «جان بوید دانلوپ» که یکی از مهاجران به کشور ایرلند بود، انجام شد. خانواده او همگی کشاورز بودند و از چندین نسل قبل در زمینهای وسیع مابین شهرهای «آیروین و کیلمارناک» به زراعت روزگار گذرانده بودند. جان پسر سالم و خوشبنیهای نبود، در نتیجه والدینش تصمیم گرفتند در عوض کارهای سنگین رعیتی او را به درس خواندن وادارند. جان از آغاز کار استعداد خاصی از خود نشان داد. گاهی به زندگی حیوانات و علم طب علاقهمند میشد و زمانی دیگر به علم موسیقی و نواختن ویولون میپرداخت، ولی بیش از همهچیز ذوق فطری وی متوجه مطالب علمی و ماشین و مکانیک بود.
جان در مدرسه پسری زرنگ و موفق بود و در 19سالگی در شهر ادیمبورگ دیپلم خود را در رشته جراحی دامها به دست آورد و در سال 1867 که 27 سال داشت به ایرلند مهاجرت کرد و در شهر بلفاست به شغل دامپزشکی شروع بهکار و امرار معاش کرد. وی مانند بسیاری از هموطنان خود که به ایرلند آمده بودند در کار موفق شد. در طول بیست سال خدمت دامپزشکی دانلوپ نه فقط به پیشرفت این علم کمک کرد و اهمیت آن را به مردم فهماند بلکه با معالجه حیوانات مریض و جلوگیری از انتشار ناخوشیها و بهبود دادن به وضع اصطبلها و بازدید از خانهها و انبارهای رعایا و بهویژه استعمال داروهای جدید و تربیت عدهای کمکدامپزشک، خدمات شایان توجهی به بیشتر اهالی کرد.
در این ایام باز هم اسب مهمترین وسیله حمل و نقل محسوب میشد زیرا راهآهنها هنوز بسیار کم و دورافتاده بود و در سالهای 1880 اتومبیل هنوز مراحل آزمایشهای خطرناک خود را میگذارند. غیر از اسب یک وسیله حمل و نقل دیگری هم یافت میشد و آن دوچرخه بود. اختراع سهچرخه و دوچرخه پایی از سوی یک آهنگر اسکاتلندی به نام «کرک پاتریک مک میلان» در همان سال تولد جان بوید دانلوپ و در نزدیکی زادگاه وی انجام شد. چرخ عقب این دوچرخهها با رکابی به حرکت درمیآمد و چرخ جلو متصل به دسته فرمان و برای پیچ خوردن و تغییر مسیر بود. در 1842 «مک میلان» اقدام به نخستین مسافرت با دوچرخه کرد و از دهکده خود تا شهر «گلاسکو» یعنی مسافت هفتاد و چند مایل را در مدت 2 روز پیمود. در آن سالها هنوز «جان بوید دانلوپ» سوار دوچرخه نشده بود و در آن وقت کارخانه دوچرخهسازی در ایرلند دایر نشده بود. جان دانلوپ همیشه با یک درشکه یکاسبه به ملاقات بیماران خود میرفت و با وجود آنکه درشکهاش فنربندی داشت هرگاه چرخهای آن به دستانداز یا قلوه سنگی برمیخورد تکان سختی به او وارد میشد. دانلوپ علاوه بر مغزی جستوجوگر و زیرک صاحب پسری 10 ساله به نام جانی بود. دنیای امروز یکی از اختراعات مهم خود را مدیون این 2 عامل است.
نخستین کارخانه لاستیک دوچرخه!
دانلوپ به کمک یکی از دوستانش حق اختراع لاستیک را به نام خود ثبت کرد. عنوان امتیاز آن چنین بود: «تکمیل چرخهای لاستیکی برای 3چرخه و دوچرخه و دیگر وسایل نقلیه». دانلوپ درباره طریقه عمل چنین شرح داده بود: «لوله لاستیکی میانتهی را با فشار زیاد از هوا پر میکنیم و به طرز محکم دور چرخهای وسایل نقلیه قرار میدهیم.»
نخستین هدف دانلوپ پیدا کردن یک کارخانه بود که حاضر شود لولههای میانتهی لاستیکی را برای چرخهای دوچرخه و 3چرخه بسازد. در ابتدا کارخانههای لاستیکسازی فکر دانلوپ را بهطور مطلق غیرعملی دانسته و سفارشهای وی را رد میکردند، ولی پس از آنکه اطلاع یافتند خود دانلوپ در حیات پشت خانهاش توانسته چرخ لاستیکی بسازد و آن را آزمایش کند آنگاه دست از مخالفت برداشتند. یکی از شرکتها سفارش وی را برای ساختن چند چرخ لاستیکی پذیرفت و آن را نخستین کارخانه یا کارگاه تولید لاستیک دوچرخه در جهان میدانند! آقایان ادلین و سینکلر (مغازهداران دوچرخه و سهچرخه) راجع به معجزه جدید چیزهایی شنیده بودند و میل داشتند اختراع دانلوپ را از نزدیک ببینند تا اگر آن را مفید و عملی یافتند در دوچرخههای خود به کار برند. روز بعد بنا بر قرار قبلی آقایان نامبرده سوار بر بهترین سه چرخههای مکمل تجارتخانهشان وارد حیاط خانه دانلوپ شدند. جانی که منتظر بود، سوار ماشین خود شده و با آن 2نفر به راه افتاد، جاده سنگلاخ درازی را پیش گرفتند. هنوز مسافت یک مایل طی نکرده بودند که ادلین که خودش قهرمان مسابقات سهچرخهسواری بود از عقب فریاد زد: «جانی، برگرد. سینکلر خیلی عقبمانده من هم به نفسنفسافتادهام! »
پس از آن برای آزمایش دوام و قدرت لاستیکها تجربیات و مطالعات دقیق به عمل آمد. دانلوپ با آقای ادلین شریک شد و نخستین محصول آنها 12 دوچرخه و 6 سهچرخه تازه مجهز به لاستیکهای بادی بود. این مدل دوچرخههای کوتاه مکرر مورد آزمایش قرار گرفت. لاستیکها تا 3000 مایل کار کردند، یکی از این لاستیکهای قدیمی که دانلوپ با دست خود در کارخانه نخستین ساخته هماکنون به یادگار در «موزه پادشاهی اسکاتلند» در شهر ادیمبورگ موجود است.
دوچرخهسواریهای خود آقای دانلوپ!
وقتی نخستین کارخانه بزرگ لاستیک دوچرخه کارش را آغاز کرد در این اوقات دانلوپ حس کرد که لازم است خودش هم سوار دوچرخه بشود و بنابراین در سن 50 سالگی شروع به فراگرفتن دوچرخه سواری کرد. شرکت دانلوپ و دوکراس با سرمایه قابلی در 1889 در دابلین شروع به کار کرد. در نخستین اعلان آنها راجع به مزایای لاستیک بادی چنین نوشته شد: «بهویژه برای خانمها و اشخاصی که دارای اعصاب ضعیفند سواری با لاستیکهای بادی بسیار لازم و مفید است! » دوکراس و فرزندانش در همه جا شروع به نمایش دادن لاستیکهای بادی کردند و با دوچرخههای «مدل دانلوپ» به شهرهای دیگر مسافرت کرده تبلیغات و اعلانات منتشر کردند. در بعضی از شهرها بهویژه «کاونتری» مردم بر ضددوچرخه و لاستیک بادی جدید تظاهراتی کردند و آنهایی که در تجارت دوچرخههای مدل قدیمی با لاستیک توپر نفع و مداخلهای داشتند شروع به تمسخر و بیرون راندن پسران دوکراس کرده و سنگ و زباله به سر روی ایشان پرت کردند. ولی البته این مخالفتها بچگانه و ناچیز بود. صنعت لاستیکسازی با سرعت زیاد راه توسعه و ترقی را پیش گرفته بود. جادهها بهتر میشد. دوچرخه سواری لذت بزرگی برای طبقات مختلف مردم شده و از همه مهمتر آن که وسایل نقلیه موتوری نیز با پیشرفت و اشاعه روز افزون وارد بازارها میشد. در حقیقت اختراع لاستیک بر وفق بازار و افزایش مصرف ماشینهای موتوری کمک فوقالعاده کرد. چند سال بعد شرکت «دانلوپ و کراس» تشکیلات خود را تجدید و با سرمایه هنگفت 5 میلیون لیره شروع به عملیات دامنهدارتری کرد ولی دانلوپ روی هم رفته بهره زیادی از اختراع خود به دست نیاورد و علاقهای به شرکت لاستیکسازی نشان نداد. با وجود آنکه دانلوپ هیچوقت خیلی متمول نبود ولی همیشه مقداری از پس انداز خود را صرف کمک به رفقای محتاج و مردم بینوا میکرد. در این اعمال جوانمردانه هم به مخالفتگوییهای زنش توجه نمیکرد. بزرگترین مصیبتی که بر دانلوپ وارد آمد این بود که «جانی» یگانه فرزندش قبل از وی بدرود حیات گفت ولی در عوض نوه هائی که از جانی برایش مانده بودند وسیله تسلای بزرگی برای روزهای پیری وی شده در مواقع تنهایی و اندوه او را سرگرم و خوشحال میکردند. دانلوپ در سال 1921 در سن 81 سالگی وفات یافت.
اگر «دانلوپ» نبود...!
خیلیها معتقدند اگر آقای «دانلوپ» لاستیک را برای دوچرخههای عصر خود ا ختراع نمیکرد، چه بسا که دوچرخه از رده وسایل حمل و نقل خارج میشد و به موزهها میپیوست و به این ترتیب، همه دوچرخهسازان جهان روز تولد آقای «دانلوپ» را روز محترم و خاطرهانگیزی برای خود میدانند و به او ادای احترام میکنند، اما این که چه شد که آقای «دانلوپ» به فکر اختراع لاستیک دوچرخه افتاد هم خود قصهای خواندنی است و در برخی منابع در اینباره نوشتهاند:
دانلوپ از ابتدای جوانی درباره وسایل نقلیه فکر کرده و همواره متوجه بود که در اثر وضع بد جادههای پر از سنگلاخ آن زمان، تا چه حد نیروی محرکه وسایل نقلیه تلف و حرکت آنها نامناسب میشود. او همیشه در این فکر بود که از انتقال تکانهای چرخ به بدنه وسیله نقلیه جلوگیری کند و برای عملی کردن این منظور به راههای مختلفی متوسل شد.
در ابتدا فکر کرد پرههای بین محور چرخ و میله مرکزی را قابل ارتجاع بسازد، بعدها تصمیم گرفت با به کار بردن انواع فنرهای لولهای و صاف از تکان و ارتعاش ماشین بکاهد، ولی بالاخره به این نتیجه رسید که باید این عیب و علت را از سرچشمهاش یعنی محل اصطکاک چرخ با جاده جلوگیری کرد. در طول سالهای طولانی که «دانلوپ» با جدیتتمام مشغول انجام وظایف دامپزشکی بود، فرصت کافی برای تحقیق و آزمایش در این زمینه نداشت و اما در 47 سالگی موقعیت مناسبی یافت، نظریات سابق خود را به عمل درآورد.
جانی پسر 10 سالهاش نیز با اصرارهای بچگانه خود او را در این راه کمک کرد. دانلوپ به این فکر افتاده بود که لوله لاستیکی محکمی را پر از هوای متراکم ساخته و به دور چرخ قرار دهد. این راهحل که امروز بسیار ساده و پیش پا افتاده است در سال 1887م فکری بدیع و غیرعادی بود.
در روزگار دانلوپ هنوز وسایل نقلیه زیادی مورد استفاده عمومی قرار نگرفته بود که دوچرخه نیز پا به عرصه وجود گذاشته بود. اگر به روش صحیحی اختراع چرخ تکمیل میشد، به طور طبیعی استفاده از آن بسیار زیاد میشد و در کار وسایل نقلیه انقلابی به وجود میآورد. شاید همان دوچرخه سنگین بزودی در همه جای جهان مرسومترین و سبکترین وسیله حمل و نقل میشد.
دانلوپ در دفتر یادبود خود راجع به نخستین تجربهاش چنین نوشته است: «یک صفحه گرد چوبی به قطر 16 اینچ ساختم. سپس با ورقه لاستیکی با پهنای 1/32 اینچ لوله محکمی درست کرده دهانه نازکی برای باد کردن بر آن نصب کردم و با تلمبه توپ فوتبال جانی، آن را پر باد ساختم و دهانه آن را مثل توپ فوتبال محکم بستم. بعد لوله لاستیکی را که پر از هوای متراکم بود به دور چرخ چوبی متصل کردم و برای آزمایش حاضر شدم. جانی پسرم و معاون کارگاه شاهد بودند. اول یکی از چرخهای 3چرخه پسرم را که لاستیک تو پر داشت با تمام قوت روی زمین غلتاندم که مسافت 3چهارم فاصله ما با دیوار مقابلمان را طی کرد و به زمین افتاد. آنگاه نوبت به چرخ جدیدم رسید، وقتی این چرخ را که سنگینتر از اولی هم بود با همان فشار غلتاندم به نرمی و سرعت تمام طول حیاط را طی کرد و با فشار به دیوار مقابل خورد و به زمین افتاد. دیگر پس از آن از دست جانی رهایی نداشتم. هر روز به من اصرار میکرد که در کارم عجله کنم و هرچه زودتر لاستیک بادی را تکمیل سازم تا بتواند در مسابقه از دوچرخههای رفقایش سبقت گیرد. جانی پسر قوی و محکمی بود و به تکانهای 3چرخهاش اهمیتی نمیداد ولی هر روز شکایت میکرد که سرعت 3چرخه خیلی کم است و هر چه سعی میکند در راه مدرسه زودتر از میان جمعیت و وسایل نقلیه عبور کند موفق نمیشود.»
در حقیقت اصرار و یاد آوری مکرر جانی سبب تشویق و تحریک دانلوپ بود بهطوریکه برای عملی ساختن نقشه خود در زمستان 1887 بهطور جدی دست بهکار شد.
ابتدا با چوب نارون دو حلقه محکم هریک به قطر 3 پا ساخت. بعد دو لوله میان تهی لاستیکی به اندازه چرخهای دوچرخه تهیه کرد و دو انتهای هر یک را مسدود کرد و دهانه نازکی برای باد کردن بر آنها نصب کرد و دور لولهها را ابتدا با یک لایه پارچه کرباسی و سپس با یک ورقه لاستیک نازک محکم پوشاند و لاستیکها را پر باد کرده به دور چرخهای چوبی نصب کرد و بالاخره چرخهای حاصله را به جای دوچرخ عقب 3چرخه جانی وصل کرد و کار در شب 28 فوریه 1888 تمام شد.
جانی که تحمل نداشت تا فرارسیدن صبح منتظر بماند شبانه در ساعت 10 سوار 3چرخه شد و مدت یکساعت با خوشحالی و رضایت تمام به گردش در اطراف پرداخت و وقتی نزد پدر مراجعت کرد به او گفت که هیچ خیال نمیکرد روزی بتواند با 3چرخهاش آنقدر سریع و راحت حرکت کند. دانلوپ نگرانی دیگری داشت و با خود میاندیشید که آیا دوام چرخهای لاستیکی تا چه اندازه خواهد بود؟ موضوع مهم برای وی این بود که استعمال چرخ لاستیکی جدید در وسیلههای نقلیه سنگین با اشکالات تازهای مواجه نشود و قدرت و دوام کافی داشته باشد. صبح روز بعد اول کار دانلوپ این بود که لاستیکهای 3چرخه جانی را بررسی کند. هیچکدام زخمی و سائیده نشده بود.