به گزارش پایگاه خبری «عصر خودرو» به نقل از انتخاب، کتاب «پیکان سرنوشت ما» با گردآوری و نگارش مهدی خیامی توسط نشر نی در سال 97 منتشر شده است. این کتاب، خاطرات احمد خیامی، موسس ایران ناسیونال (ایران خودرو)، فروشگاههای کوروش و بانک صنعت و معدن است.
سال 1341 یک روز دیدم دانشور به دفترم آمد و گفت برای خرید اتر میلهای 180 دیزلی به شرکت مریخ مراجعه کردهام ولی آنها نمیتوانستند با پر قسط کم به من ماشین بفروشند و توصیه کردند به شما مراجعه کنم، سپس گفت این اتومبیلها را برای راه انداختن خط تاکسیرانی بین فرودگاه مهرآباد و هتلها و داخل تهران میخواهم چون تاکسی رانها با مسافران خارجی خیلی بدرفتاری میکنند دانشور گفت رئیس شهربانی در آن زمان سرلشکر نعمت الله نصیری بود که بعداً به درجه سپهبدی هم رسید، پیشنهاد کرده یک خط تاکسی از فرودگاه مهرآباد به تهران و بالعکس با شراکت ایشان راه بیندازیم و ایشان امتیاز آن را به من بدهد. از دانشور پرسیدم شما تصور میکنید چقدر از این کار میتوانید درآمد داشته باشید....
گفت ماهیانه دو تا سه هزار تومان گفتم این کار نه به درد تو میخورد نه به درد رئیس شهربانی، مخصوصاً برای رئیس شهربانی موجب بدنامی است. گفتم من تو را با پنج هزار تومان حقوق ماهیانه و مزایای عالی استخدام میکنم و تو باید همه کارهایی را که ما با دستگاههای دولتی و اداری داریم میدانم آشنایی بیشتری با آنها داری - انجام بدهی و توضیح دادم من در حال حاضر وقت ندارم پشت در اتاق مدیرکلها و معاونان وزارتخانهها معطل شوم؛ البته کارهای مهمی را که با معاونان وزارت اقتصاد دارم خودم به تنهایی یا به کمک تو انجام خواهم داد دانشور در جواب گفت باید در این باره مشورت کند رفت و دو روز بعد آمد و گفت با آقای امیر اسدالله علم و اردشیرخان زاهدی مشورت کرده آنها گفته بودند این بازرگانان و صاحبان صنایع تا موقعی که کارشان گیر باشد و مشکل داشته باشند همه نوع و عدهای میدهند و همین که خرشان از پل گذشت فراموش میکنند، در جواب گفتم اولاً کاری ندارم که گیر و گرفت داشته باشد؛ ثانیاً قولی که من میدهم فکر نمیکنم مثل دیگران باشد. گفت بهتر است چیزی بنویسید که حداقل این حقوق را پنج سال به من خواهید داد؛ میخواهم این نوشته را به آنها نشان دهم ولی خودم به قول شما اعتماد دارم ناگفته نماند که دانشور را زمانی که هنر پیشه اول چند فیلم ایرانی بود به عنوان بازیگری پر استعداد دوست داشتم و به کارهای هنری او علاقهمند بودم بدین ترتیب او را استخدام کردم و رئیس شهربانی را هم راضی کردم از کار تاکسیرانی منصرف بشود.
از آن روز به بعد، دانشور کارمند ایران ناسیونال شد و تا موقعی که من در ایران ناسیونال بودم به معنی واقعی کمک میکرد و به کارهای ایران ناسیونال همچون تمام کارمندان علاقه و تعصب خاصی نشان میداد به همین دلیل حقوق او را به ماهیانه سی هزار تومان رساندیم.
بعدها چون محمدرضاشاه از کارهای ایران ناسیونال خیلی راضی بود و دانشور در ایران ناسیونال فعالیت زیادی داشت او را به آجودانی خودش برگزید.
در همان اوقات، شاه دو نشان نیز با حمایل به ما برادران خیامی به دلیل خدمت به صنایع کشور اعطا کرد. میدانم به هیچ یک از افراد و صاحبان صنایع بخش خصوصی چنین نشانهایی اعطا نشده بود و تصور نمیکنم بعدها نیز به کسی در بخش خصوصی از این نوع نشانها داده باشند.