خاطرات خیامی، موسس ایران ناسیونال؛ قسمت بیست و دو
چگونه از مونتاژ فیات به ساخت پیکان رسیدیم
عصر خودرو- اشکال کار آلمانیها این بود که یک سالن تولید اتومبیل فیات در ایران داشتند که در جاده آبعلی ساخته بودند و سرمایۀ آن را تأمین کرده بودند. آنها حاضر به همه نوع همکاری شدند ساخته بودند و قیمتهای سیکیدی را نسبتا پایین پیشنهاد دادند. فقط میخواستند شرکتی را که فیات در ایران داشت با ما شریک کنند.
شنبه ۲۸ مهر ۱۴۰۳ - ۱۳:۰۴:۰۰
به گزارش پایگاه خبری «عصر خودرو» به نقل از انتخاب، کتاب «پیکان سرنوشت ما» با گردآوری و نگارش مهدی خیامی توسط نشر نی در سال 97 منتشر شده است. این کتاب، خاطرات احمد خیامی، موسس ایران ناسیونال (ایران خودرو)، فروشگاههای کوروش و بانک صنعت و معدن است.
اشکال کار آلمانیها این بود که یک سالن تولید اتومبیل فیات در ایران داشتند که در جاده آبعلی ساخته بودند و سرمایۀ آن را تأمین کرده بودند. آنها حاضر به همه نوع همکاری شدند ساخته بودند و قیمتهای سیکیدی را نسبتا پایین پیشنهاد دادند. فقط میخواستند شرکتی را که فیات در ایران داشت با ما شریک کنند.
قرارداد بسیار محکمی با شرکت فیات ایران داشتند و صد درصد قطعات را وارد ایران میکردند و در آن کارخانه واقع در جاده ابعلى قطعات را مونتاژ میکردند، چون هزینه سرانه آنها زیاد بود و خوب مدیریت نمیکردند اتومبیلهای تولیدی برایشان گران تمام میشد. چند ساعت هم با یکی از برادران صاحب کارخانه فیات مذاکره کردم ایشان هم خیلی مایل به همکاری بود آن برادران از بهترین مدیران کارخانجات اتومبیل سازی بودند و دهها نوع ماشین آلات دیگر هم تولید میکردند و از ثروتمندترینها بودند بسیار علاقهمند بودند که ما با کارخانه مونتاژ فیات همکاری کنیم، کارخانه فیات در ایران یک مدیر عامل ایتالیایی داشت. دو نفر از هیئت مدیره ایتالیایی و دو نفر دیگر ایرانی بودند. با وجود این که از حقوق گمرکی و سود بازرگانی معاف بودند کارشان نگرفته بود.
آنها هم تمام ماشین آلات و پرسها و قالبها و ماشینهای مورد نیاز کارخانه را خودشان تولید میکردند. بعد از دو روز مذاکره، قرار شد برنامه همکاری تهیه کنند و آن را به دفتر ایران ناسیونال در آلمان بفرستند و با آنها در تماس باشیم پیشنهادها و پروژه مان را به کارخانه فرد آلمان و کارخانه دیگری که گویا اپل بود به واسطه علامیر فرستادیم.
این پروژه در کتابچهای در 35 صفحه با استدلالها و ارقام فراوان بود و هرکس آن را میخواند میپذیرفت پروژهای عالی و با صرفه است. پس از یک هفته اقامت در آلمان و گذراندن یک روز در کارخانه فورد، جلسهای با هیئت مدیرۀ آنها برگزار کردیم و دربارۀ امکانات تأسیس کارخانه فورد آلمانی در ایران گفتگو کردیم قیمتهایی که آنها برای صدور قطعات سی کی دی به ما میدادند بسیار نزدیک به قیمت صد درصد قطعات بود.
استدلال آنها هم این بود که این قطعات برای ما بسیار ارزان تمام میشوند و ما سفارش این قطعات را برای تولیدات خودمان داده ایم و نمیتوانیم آن را باطل کنیم معمولاً باید دو سال زودتر به کارخانه تولید قطعاتی که خودشان نمیساختند سفارش میدادند. همۀ سفارشها داده شده بود و اگر آن قطعات را به ما نمیدادند برایشان بی مصرف میماند سیستم کارخانجاتی که این قطعات را میساختند تولید انبوه بود.
در آن جلسه بحث در این باره ادامه داشت. در این میان پیشخدمت وارد شد و گفت آقای احمد خیامی را پای تلفن میخواهند فکر کردم فرزندانم که تازه آنها را برای گذراندن دبیرستان به انگلستان فرستاده بودم میخواهند با من صحبت کنند، ولی شنیدم که تلفنچی پرسید شما احمد خیامی هستید. گفتم بله. گفت لرد روتس، رئیس کارخانجات، هیلمن میخواهند با شما صحبت کنند. ایشان گفت شنیده ام شما میخواهید در ایران کارخانه اتومبیل سازی تأسیس کنید. گفتم درست است گفت ما یک مدل جدید اتومبیل سواری با موتور پرقدرت داریم و میخواهیم آن را تولید کنیم؛ خیلی میل دارم با شما در این باره مذاکره کنم و میخواهم هرچه زودتر به لندن بیایید.
وقتم تا ده هفته دو بعد پر بود. گفتم فقط این شنبه و یکشنبه وقت دارم و تا پانزده روز دیگر گرفتارم گفت اشکالی ندارد، یکشنبه این هفته یکدیگر را خواهیم دید.
گفتم صورت قطعاتی را که برای خرید لازم دارم برای شما تلکس میکنم و شما در روز مذاکره قیمت آنها را نیز با خود بیاورید به علامیر گفتم میرویم با این که فکر نمیکنم بتوانیم با کارخانههای انگلیس کنار بیاییم، چون اتومبیلهایشان مخصوصاً هیلمن بسیار بدریختاند و در ایران خریداری ندارند. خلاصه کارها را رو به راه کردم و ساعت دو بعد از ظهر روز شنبه عازم لندن شدم و به بچه هایم نیز خبر دادم به دیدارم بیایند.