به گزارش پایگاه خبری «عصر خودرو» به نقل از انتخاب، سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب «پیکان سرنوشت ما» با گردآوری و نگارش مهدی خیامی توسط نشر نی در سال 97 منتشر شده است. این کتاب، خاطرات احمد خیامی، موسس ایران ناسیونال (ایران خودرو)، فروشگاههای کوروش و بانک صنعت و معدن است.
قرار شد آقای لرد روتس و مدیرکل صادرات کمپانی روتس را ساعت ده صبح یکشنبه در سوئیتمان در هتل هیلتون ملاقات کنیم موقعی که با مدیر صادرات صحبت میکردم، گفت این اولین روز تعطیل لرد روتس است که به املاک خارج از لندن خود نرفته و فکر نمیکنم جلسات ما زودتر از ساعت ده صبح باشد. گفتم اشکالی ندارد. در ضمن صحبت با آنها فهمیدم اتومبیلی در دست ساخت دارند که آن را Arrow به فارسی پیکان مینامیدند معلوم شد تولید این اتومبیل جدید در صورتی برای آنها پر منفعت خواهد بود که حداقل در پنج سال اول پنجاه هزار دستگاه از آن بفروشند.
ضمناً معلوم شد طرح و نقشه و قالب اتاق اتومبیلهای تولیدیشان کار خودشان است و ساخت اتاق را به کارخانه دیگری به نام «بریتیش استیل» سفارش میدهند. آنچه از زیر زبان مدیران شرکت روتس کشیدم مطالبی بود که میتوانستم از آنها استفاده کنم. اولاً آنچه ما لازم داشتیم اینها خودشان نمیساختند و به کارخانههای دیگر سفارش میدادند. ثانیاً آنها نیاز مبرم به معامله با ما داشتند و این کار آن قدر برایشان اهمیت داشت که لرد روتس حاضر شده بود بر خلاف عادت همیشگی روز یکشنبه برای ملاقات با من در لندن بماند قیمتی که برای قطعات سی کی دی داده بودند خیلی بالا بود.
من در چند روزی که در آلمان بودم درباره گیر باکس و دیفرانسیل اتومبیلهای هیلمن کامل مطالعه کرده بودم از همه حیث عالی بود مخصوصاً قیمت آن که ارزش ریالیاش هر پوند: 24 تومان مبلغی نزدیک به ده هزار تومان میشد یعنی دو هزار تومان کمتر از قیمت پیشبینی شده و کمتر از نصف قیمت بیام و و 25 درصد کمتر از قیمتی که از فیات و فورد آلمانی گرفته بودم. به آنها گفتم من هم اکنون حاضرم حداقل سفارشی برای صدو پنجاه هزار دستگاه برای مدت هفت سال بدهم، مشروط به این که اولاً قیمت را کم کنید، ثانیاً اتاقی که میخواهید بسازید مورد پسند من باشد و در صورت احتیاج تعویض کنید و قبول کنید این قطعات حداقل برای ده سال برای ما ساخته شوند. ضمناً قیمتی که از ارزش سی کی دیهای ما کم میشود قیمت فروش شما باشد نه قیمت تمام شده باید قیمتی را هم که امروز روی آن توافق میکنیم دست کم تا پنج سال مطلقاً افزایش ندهید و پس از پنج سال برای بالابردن قیمت باید فاکتورهایی که شما بر اساس آنها قیمت را اضافه میکنید محکمه پسند باشند و در هر صورت افزایش ارزش اجناس شما در پنج سال دوم نباید بیشتر از ده درصد باشد.
ضمناً شما همه گونه همکاری فنی به ما خواهید کرد تا کارخانه در تهران ساخته شود و نیز موافقت میکنید برای پیشبرد ساخت قطعاتی که فعلاً از شما میخریم همکاری فنی کنید و ما مبلغی به جز هزینه سکونت مهندسان اعزامی شما که برای کمک به ما میآیند پرداخت نخواهیم کرد مگر آنکه افرادی را از بین مهندسان فرستاده شما یا آنها که فعلاً برای شما کار میکنند طبق قوانین ایران استخدام کنیم.
گفتم دلیل من برای ثابت ماندن قیمتها این است که هر چه سفارشهای ما بیشتر شود که قطعاً هم همین خواهد شد هزینههای ثابت شما به نصف یا شاید بیشتر برای هر واحدی که تولید میکنید خواهد رسید و این امتیاز قیمت تمام شده شما را پایین میآورد و این پایین آمدن قیمت تمام شده نه تنها تورم و دستمزدی را که شما میپردازید جبران خواهد کرد، بلکه درآمد بیشتری عایدتان میکند خلاصه درباره تمام شروط توضیح کامل دادم و به آنها ثابت کردم قبول این شرایط بینهایت به نفع آنها خواهد بود چون بازده پروژهای که در دست داشتند پیشبینی آنها بیشتر میشد آنها هم آماری از بالارفتن قیمتها عرضه کردند و درباره اشکالات پیشنهاد من خیلی صحبت شد، بالاخره پس از دو ساعت، مذاکره بر سر شرایطی کم و بیش شبیه به قرارداد با کارخانۀ بنز توافق کردیم همچنین درباره تأسیس کارخانهای برای ساخت موتور با آنها صحبت کردم و قرار شد درباره آن هم مطالعه کنند.
در عین حال اصل کم کردن قیمت قطعاتی که در ایران ساخته میشدند بر اساس قیمت فروششان را قبول کردند. خیلی زود فهمیدم اگر بخواهیم کار را شروع کنیم و اغلب ماشین آلات ساخت سواری را از آلمان بخریم و سفارشمان به مرسدس بنز چند برابر شود، اعتبار 75 میلیون مارک کافی نیست. از ادارۀ هرمس آلمان اعتباری برای دویست میلیون مارک خواستم و پروژهها را به آن اداره دادم و قرار شد پس از یک هفته جواب بدهند. هر روز در یک شهر آلمان با مدیران کارخانجات آنجا برای دادن سفارشهای مورد نیاز برای توسعه پروژه اتوبوس و مینی بوسسازی ملاقات میکردم.
همین طور باید محاسبه میکردم که چه نوع ماشین آلاتی برای ساخت سواری لازم داریم. البته جمع رقم آنها سرسامآور میشد. در تمام ملاقاتها محسن علامیر هم حاضر بود. من به واسطه موفقیت در تمام کارها غرق شادی بودم فقط مسألهای که ناراحتم کرده بود تأمین سرمایه لازم برای ساخت کارخانه تولید سواری در ایران بود. حتی بیست درصد پول نقد مورد نیاز را هم نمیتوانستم در ایران تهیه کنم، پس از یک هفته در هامبورگ به ادارۀ اصلی هرمس رفتم. قبلاً هدایای خوبی به مدیر قسمت خاورمیانه و همسرش داده بودم به مجرد این که وارد دفترش شدم دیدم خندان پیش آمد و صمیمانه تبریک گفت ضمناً برای اهمیت بخشیدن به کاری که انجام داده بود مرا به جلسهای برد که در آن چند نفر عراقی با مدیران هرمس درباره گرفتن پانزده میلیون مارک به ضمانت بانک ملی عراق صحبت میکردند.