به گزارش پایگاه خبری«عصرخودرو» به نقل از باشگاه خبرنگاران، بعدازظهر یک روز گرم تابستان است و هنوز گرما از فضای ملتهب شهر رخت بر نبسته است. رهگذران به سرعت از زیر تابلوهای زرد وارد محوطهای از سنگهای گرانیتی میشوند. هنگام ورود خنکی هوا این مکان را برای آنها فراهم کرده است تا نسیم خنک را با ولع به درون ریههای گرم خود راه دهند و برای لحظهای احساس کنند این محوطه گرانیتی کمی متفاوت است. سرعتشان را بیشتر میکنند تا به پلههای برقی برسند. آخر که به پایان میرسند، انبوه جمعیت زیر زمین پرسه میزنند....
ساکنین تهران مدتهاست که به حکمرانی زیرزمین که پر از صدای قطارها و مردم است، عادت کرده اند .آنها در پی کارهای خود هر روز از این سوی شهر به آن سوی شهر می روند و چقدر حکایتها و شنیدهها راجع به مترو جذاب هستند..!
ایستگاه اول:
کلمه مترو که به گوش میرسد. اولین عبارتی که به ذهن میرسد چیست؟
بی نظمی...؟!
شلوغی...؟!
کدام را یادآور میشود...؟!
فارغ از اتفاقات خوب و بدی که مترو در زندگی همه ما رقم زده است، باید بگوییم که این قطار و حرکتش بر روی ریل گذشته پر فراز و نشیبی داشته است. ماجراهایی همچون گم شدن نقشههای مترو در سبزی فروشی تا آغاز استارت متروسازی از نمازخانه...
در نگاه اول مترو ساده به نظر میرسد، قطارهایی که بر روی ریل داخل تونل حرکت میکنند اما در مترو سیستمهای پیشرفتهای وجود دارد که شاید توسط مسافران اصلا دیده نشود. در زیر سطح هر شهر تاسیساتی چون لولههای گاز و... وجود دارد.
تونلهای زیر زمینی امروز طوری حفاری میشوند که در زیر این تاسیسات قرار بگیرند. صحبت از حفر تونل است...
پیشینه حفر تونل در کشور به احداث قنوات برای دستیابی به آبهای زیر زمینی وبیش از 3 هزار سال میرسد. حفر قناتهایی به طول دهها کیلومتر در عمق چند صد متر، نشان از توانایی و تبحر ایرانیان در تونل سازی دارد.
اجرای طرح مترو در شهر بزرگی مانند تهران آسان نبوده، به خصوص که موانع اجرایی زیادی دارد. اگرچه در سطح شهر موانع طبیعی مانند رودخانه وجود ندارد، ولی وجود تعداد زیادی قنوات دائر و بایر، چاههای دفع فاضلاب و بالا آمدن سطح آبهای زیر زمینی از جنوب تا مرکز شهر تهران، کار را پیچیده تر کرده است.
ایستگاه دوم:
واگنها خریداری شده و مطابق آخرین استانداردها و متکی به دانش روز دنیا تولید شده و پس از طی مراحل گمرکی به تهران رسید. مراحل تست سرد و گرم واگنها آغاز شد، بعد از تست واگنها در خط وارد مرحله آزمایشی شهده و طبق پیش بینیهای به عمل آمده، فاز اول از خط یک قطار شهری آغاز شد و امکان جابجایی مسافران تا 50 هزار نفر در روز میسر شد.
صدای رسیدن واگن از درون محوطه تاریک دالان مترو شنیده میشود. صدای درون تونل مسافران را به تکاپو واداشته است. سرها در امتداد ریل به درون تالاب تاریک کشیده میشود. قطار آبی رنگ به ایستگاه نزدیک شده است و مسافران بر روی سکوی در حال انفجار منتظر ایستادهاند، قطار به ایستگاه وارد میشود و همهمه جمعیت بیشتر میشود. مسافران قطار سعی میکنند موقعیت خود را در مقابل در قطار از دست ندهند. به همین خاطر از همان لحظه ورود در مقابل سکو صف میکشند. به خاطر همین هم آنهایی که زودتر وارد میشوند،شانس نشستن روی صندلی را خواهند داشت. بعد از کمی مکث درها بسته میشوند و قطار شروع به حرکت میکند.
ایستگاه سوم:
با ازدحامی که داخل واگن شده، جایی برای سوزن انداختن نیست و همه به هم چسبیدهاند. در این میان صدایی توجهات را جلب میکند. دونات، لواشک، آدامس و... با نگاهی آن طرف تر متوجه زنی میشوی که ساک بزرگی را از لا به لای جمعیت عبور داده و مشغول دست فروشی میشود و هر طور هست از لا به لای جمعیت عبور میکند تا دونات را به دست مشتری برساند.
صدای دست فروشان مختلف که جملات تکراری و گاهی بامزه خود را تکرار میکنند، دیگر جز لاینفک سفر با مترو شده است. تلاشهای پلیس مترو هم برای کنترل این قضیه راه به جایی نبرده است. دیگر چشمشان نگران نیست و به این سو و آن سو نمیگردد. به راحتی محصولاتشان را میفروشند و نگران برخورد کسی هم نیستند. البته اندک بردند اما در حال حاضر روز به روز تعدادشان زیاد میشود و دیگر کار به جایی رسیده که به سختی میتوان مسافران را از دست فروشان تشخیص داد. قطار راه خودش را ادامه میدهد و واگنها در ایستگاهها پر و خالی میشوند. کم کم به انتهای راه میرسد. یکی از مسئولین مترو با پیجر اعلام میکند که ایستگاه پایانی میباشد، لطفا پس از توقف، مسیر خود را از طریق تابلوهای راهنما مشخص کنید.
ایستگاه چهارم:
بعد از پیاده شدنم به این فکر میکنم که چقدر زود به مسیرم رسیدم. اگر قرار بود مسیر رو از سطح شهر برم، حالا حالاها تو ترافیک مونده بودم. به این که پیشرفت تکنولوژی چقدر میتوانه کمک حالمون باشه، به این فکر میکردم که خیلی از کشورها در حال حاضر به مونو ریل و چیزهای دیگری مجهز هستد، اما ما فقط چندتا از کلان شهر هامون مترو دارن، اون هم به صورت نصفه و نیمه، اما بازهم جای شکرش باقیه با وجود همه تحریمها و مشکلات مترو پایتخت هم روز به روز به تعداد خطها و مسیرهایش اضافه میشه و در حال بزرگ شدن و گسترده شدنه.
ایستگاه آخر:
صد و اندی سال است که ما تهرانیها برای همراه شدن با هیولای آهنی بی قراری میکردیم، شاید دلیل این همه عجله آن بود که پای هیولای آهنی مسافرکش همیشه خدا با چند دهه تاخیر به شهر و دیار ما باز شده است. چه آن زمان که اسمش ماشین دودی بود، با آن قیافه نخراشیده آهنینش را دنبال میکردیم و چه امروز که مترو صدایش میکنیم و به قیافه امروزیش میبالیم.
اما حالا آمده و هست. گاهی زود، گاهی با کلی تاخیر، وقتهایی شلوغ و بعضی اوقات هم خلوت. روزهایی را به خودش دیده، دعواها، قهرها، آشتیها و همچنان خود را بر روی ریلهای فلزیش میکشاند و پیش میرود، تا شاید هم او روزی نوستالژی شود و جای پایش را بدهد به ماشینهای خوش بر و رویی که تازه از راه رسیدهاند و دنیای دیگری را خواهند ساخت.