در صنعت خودرو که هیچ نمونه ای سراغ نداریم که حداقل قدردان عمر رفته یک مدیر در خدمت به این صنعت باشیم. برعکس از راننده ای که مدیر برکنار شده اش را در اتوبان پیاده کرد سراغ داریم تا برکناری بی اطلاع که دهها و صدها مورد وجود دارد. خیلی از مدیران رفتند و من سعادت نوشتن برایشان به دلایل مختلف را نداشتم که بماند به یادگار . اما امروز پهلوان قصه من روایت مردی است که از همان ابتدای آشناییم از نام و هیبتش در چشم همگان بود ! از ابتدای شغلم باورم شد مدیرانی که با مطبوعات چی ها حشر و نشر ندارند حتما ریگی بر کفش دارند. حداقلش این است که توانایی مسئولیتی که در دستشان است را ندارند و از مواجهه با خبرنگاران می ترسند اما برعکس این ادعا قطعا صادق نیست! مدیرانی بودند که شبانهروز با رسانه ای ها فالوده خوردند و آش و جاش را هم. دارا برخلاف عمده مدیران هم نسلش خودش را در دامن افکار عمومی می انداخت. مثل سراسر زندگی کاری اش دنبال این بود گزارش عملکردش را بهانه کند تا توان خودش را مثل هیبتش ورانداز کند. گاهی آنقدر ارقام را به کیلو و ریال و سنت دقیق میگفت که گمان میبردم سرکارم! بعدها فهمیدم انگار او در هر بار مصاحبه، گزارش به سهامداران عمده نداشته اش را میدهد. چند سالی است پس از 38 سال و چند ماه و چند روز و چند ساعت به قول خودش از گروه خودروسازی سایپا بازنشسته شد اما مثل همه مدیران زحمتکش و عمر برباد داده صنعت خودرو، هیچ کس برایش مراسم خداحافظی نگرفت. روز بازنشستگی برای آنان که یک،عمر جنگیدند و بی هیچ پاسداشتی رهسپار خانه میشوند، دردناک است. بسان سکته می ماند لعنتی. شوک میشوی و انگار از آسمان هفتم به زمین پرتت میکنند. گیج و مبهوت به خانه میرسی و به ازای هر ثانیه عمر کاریت از خودت سوال میپرسی؟!
دارا غزنوی هم به خانه رسید و کابوس سوالات 38 خدمت بی منتش آغاز شد. نتیجه آنکه راهی را که باید از آغاز میرفت را دوباره شروع کرد و ذره ذره از نو ساخت ولی این بار با مالکیت خود و خانواده اش. راهی ساخته شد و بعد از چند سالی که گذشت و کمی از غصه های عمر رفته برای آنچه که چندین بار ساخته بود به فکر افتاد همه زندگیش را بنویسد. در تاریخ معاصر کم نداریم روایت های ناب بزرگان از لحظه نگاری زندگیشان اما دارا با قلم احمد فرهادی بعد از گذشت پنجاه آنچنان نوشته است که گویا روایت روز قیامت است که ثانیه های زندگیت را نمایش میدهند. حیرت انگیز است این همه حافظه از بدو تولد تا به امروز. آنچنان متحیر که در کمتر از ساعتی چهل صفحه اول کتاب زندگیش را بلعیدم.
دارا مثل همه ساختن هایش که جنگید برای انتشار کتابش هم تا پای جان مبارزه کرد مثل همه ماموریت ها به سرانجام رساند و باز نایستاد و تصمیم گرفت خودش برای خودش و روایتش از تولد تا به امروز مراسمی برپا کند بی غل و غش! از همه دعوت کرد همه کسانی که دوستشان داشت و گمان میبرد دوستش دارند. اما مثل همیشه همه کسانی که کنارت بودند آمدند نه آنانکه بالای سرت بودند.
آنانکه آمدند تا روایتش از عمر رفته پربارش را کنارش جشن بگیرند عاشقانه ساعتی با او بودند و عده ای برایش سخنرانی کردند و آنانکه فرصت سخنرانی نشد ، برایش دهها بار کف زدند. مقدمه را گفتم تا اینجا به پایانش برم. سالهاست با این مالکیت غلط که قطعا بوی دشمنی با مردمان این سرزمین و این آب و خاک میدهد نه تنها قدمی پیش نرفته ایم بلکه هر روز در باتلاقی عمیق گیرمان انداخته اند.
جالب اینجاست از عالی ترین مقام کشور تا دهها وزیر و معاون وزیر و مدیرکل وزارتخانه ها، دهها و دهها نماینده مجلس و هزاران کارشناس اقتصاد و صنعت و تجارت گفته اند راه نجات صنعت خودرو فقط خصوصی سازی است که از بین میلیون ها فایده اش فقط یکی را فراهم کند کافیست اما هیچ قدمی به پیش نمی رود تا فقط همان یک اصل در کل صنعت خودرو اجرا شود همه چیز درست می شود. دارا در روز رونمایی کتابش ثابت کرد که ناسپاسی برای بیش از38 سال خدمتش او را ناامید نکرده بلکه این بی مهری او را چنان قدرتمند کرده که تمام آرزوهای بلندش در بزرگترین امضای زندگی کاریش در سایپا لجستیک را دوباره از صفر پیاده کرده و پیش میبرد.
دهها و صدها و هزاران نفر در عمر سی و اندی ساله صنعت خودرو پس از جنگ ، همچون داراها رفتند در حالیکه عمرشان و همه وجودشان صرف صنعتی شد که هیچ وقت صاحبی نداشت تا قدردان عمر رفته همه ما شود.
خدا کند یکی فرمان دهد صنعت خودرو مالکی بیابد که فقط اخلاق را به جامعه برگرداند. کافیست همان ،همه آب رفته را به جوی باز میگرداند.
اصغر خسروی مردخه