به گزارش پایگاه خبری«عصرخودرو» به نقل از ایسنا، در یادداشت علی سرزعیم آمده است:
اول؛ من احتمالا مفصلترین کتاب در نقد سیاستهای دولتهای محمود احمدینژاد را با عنوان «پوپولیسم ایرانی» نوشتهام. سر سازگاری با پوپولیستها ندارم اما در همان کتاب نوشتم که سیاست پرداخت نقدی، ایده درستی بود که محمود احمدینژاد به یکی از بدترین شکلهای ممکن اجراء کرد، اما همان اجرای نصفه - نیمه و بد نیز بعداً نشان داد که تا اندازهای در کاهش فقر و کاهش نابرابری مؤثر بوده است.
دوم؛ اقتصاد ایران بیمار است و سیاستهای گذشته بر شدت بیماری افزودهاند. جراحی ناگزیر شده است، اما جراحی باید بر بستر یک بسته سیاستی منسجم صورت گیرد که اصلاح قیمت حاملها را هم شامل میشود.
سوم؛ افزایش قیمت بنزین به روشی که انجام شد، بهترین طرح افزایش قیمت و بازتوزیع منابع نیست. روشهای بسیار بهتری نیز وجود داشت ولی اکنون باید به سیاست فعلی پرداخت.
من در متن «مدیریت بهینه بدبختی» توضیح دادم که کیک اقتصاد به واسطه رشد منفی کوچک شده و تورم بالا قدرت خرید خانوارهای ایرانی را کاهش داده و بدبختی در اقتصاد ایران به وجود آورده است. هنر سیاستگذاری در وهله اول (میانمدت و بلندمدت) افزایش رشد و مهار تورم و در کوتاهمدت (مهار فقر فزاینده) است. فقرزدایی زمانی با تخصیص بهتر منابع دولت به سمت فقراست اما در شرایط تحریم که دولت به زحمت حقوق و دستمزد میدهد و با کسری بودجه بزرگ مواجه است، دیگر توزیع بهتر منابع دولتی موجود ممکن نیست.
تداوم وضع موجود یعنی، بدبختی بیشتر بر روی بخش ضعیف جامعه منتقل شود که تبعات سنگینی خواهد داشت. تنها راه موجود بازتوزیع است. مقصود از بازتوزیع یعنی با مالیات یا افزایش قیمت برخی کالاها یا خدمات مثل بنزین، رفاه طبقات بالا و متوسط کاسته شود تا از منابع حاصله پرداخت به اقشار پایینتر صورت گیرد. این دقیقا همان مدیریت بهینه بدبختی است!
کمتر از نیمی از خانوارهای ایرانی خودرو دارند که دقیقا 5 دهک بالای جامعه را تشکیل میدهند. این اقشار در کوتاهمدت به واسطه افزایش قیمت بنزین بازنده هستند و پنج دهک پایین جامعه که فاقد خودرو هستند از بازتوزیع، بیش از پیامدهای منفی و غیرمستقیم افزایش قیمت بنزین منتفع میشوند.
بنابراین مسئله این است که سیاستمدار رضایت کدام قشر را دنبال کند. اگر سیاستمدار به کوتاهمدت سیاسی خود نگاه کند (یعنی عدم افت محبوبیت یا عدم تشدید افت محبوبیت)، باید رضایت پنج دهک بالا را دنبال کند اما اگر مصلحت کوتاهمدت و بلندمدت اقتصاد را نگاه کند باید از خیر محبوبیت بگذرد.
پنج دهک بالای جامعه ایران صدای بلندتری در رسانههای رسمی (روزنامهها، سایتها و ...) و رسانههای غیررسمی (تلگرام و ...) و حتی بیشتر دستگاههای دولتی و حتی مراجع تصمیمگیری دارند و بیشتر و موفقتر از پنج دهک ضعیف میتوانند به مسئولان فشار وارد کنند و آنها را به سمت سیاستهای ناظر بر منافع خود سوق دهند.
پنج دهک پایینتر چون در استانهای دورتر از مرکز هستند و به رسانههای جمعی و دستگاههای حاکمیتی دسترسی کمتری دارند، فشار سیاسی کمتری وارد میکنند تا سیاستهای معطوف به فقرزدایی و منافع آنها در دستور کار قرار گیرد. این مسئله یکی از دلایل اصلی عدم اصلاحات اقتصادی در ایران است.
تردید نکنیم که تداوم سیاستهای اقتصادی موجود، سبب افت تدریجی و پیوسته رفاه مردم ایران میشود. اگر نمیخواهیم به این مرگ تدریجی تن بدهیم باید به جراحی تن بدهیم. روشن است که جراحی درد و خونریزی دارد اما منفعت هر بیماری از جمله اقتصاد بیمار ایران در جراحی اقتصادی است نه نادیده گرفتن، خود را به نادانستن زدن یا به جادو و جنبل متوسل شدن.
روشن است که این اصلاحات اقتصادی در بستر اصلاحات اقتصاد سیاسی موفق میشود. یعنی نظام حکمرانی کشور باید همزمان اصلاح شود تا سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی برای همراهی با این اصلاحات اقتصادی سخت دوباره ایجاد شود.
همراهی جامعه با اصلاحات اقتصادی مستلزم همراهی نهادهای حکمرانی با اصلاحات بنیادین در نظام حکمرانی است. تنها دست در دست هم میتوان از یک فرجام بد به یک فرجام خوب منتقل شد. فراموش نکنیم که تقدیر ما و هیچ کشوری لزوما انحطاط تدریجی نیست بلکه تدبیر جمعی است که مسیر آینده ما را مشخص میکند.
اصلاحاتی لازم است که راه بدبختی را ناگزیر نسازند تا مجبور به «مدیریت بهینه بدبختی» نشویم.