به گزارش پایگاه خبری«عصر خودرو» به نقل از دنیای اقتصاد، Blue Wonder یا آبی شگفتانگیز مرسدس بنز.
در قهرمانیهای اوایل دهه 50 میلادی که مرسدس بنز پس از چند سال غیبت در مسابقات با رانندگی مانوئل فانجیو و خودرویW196 به دست آورد عوامل مختلفی دخالت داشتند. همانطور که میدانید فرمول یک، یکی از پیچیدهترین فرآیندهای کار تیمی را دارد و باید آن را یک الگو برای نظم، دقت و تخصص در کار تیمی به حساب آورد. یکی از افراد تاثیرگذار در آن دهه مدیر تیم فرمول یک مرسدس بنز آلفرد نوبائر بود. او که با ایدههای خاصش به مردی با نفوذ در دپارتمان طراحی مرسدس بنز بدل شده بود، یکی از ماندگارترین نامها در حوزه فرمول یک است. حتی نام پیکان نقرهای (silver arrow) که به معروفترین خودروی فرمول یک مرسدس بنز اطلاق میشود نیز با نام نوبائر گره خورده است. داستان از این قرار است که وقتی وزن خودروهای مرسدس بنز فقط یک کیلوگرم از وزن مجاز برای شرکت در مسابقه بیشتر بود، او دستور داد کل رنگ بدنه خودروها را بتراشند و به این ترتیب بیش از یک کیلوگرم از وزن خودروها کاسته شد. بعد از تراشیدن رنگ، بدنه نقرهای رنگی از فلز باقی ماند که نوبائر دستور داد همان بدنه را پولیش بزنند و به همین دلیل آن خودرو به Sliver Arrows یا پیکانهای نقرهای معروف شد.
ایده تبلیغاتی موثر
پیکان نقرهای برای خودش داستان خواندنی و جالبی دارد، اما موضوع بحث امروز ما یکی از جنجالیترین ایدههای آقای نوبائر مربوط به بخش حملونقل تیم مرسدس بنز میشود. در اوایل دهه 50 میلادی، حمل و نقل هوایی هنوز برای همه کشورها و به همه مقاصد میسر نبود. در برخی خطوط هم که پرواز وجود داشت هواپیماهایی که بتوان با آنها ماشین را جابهجا کرد، وجود نداشتند. برای مسابقات در شهرهای نزدیک اروپا نیز استفاده از حملونقل هوایی با توجه به بودجههای آن زمان تیم فرمول یک مرسدس، صرفه اقتصادی نداشت. به همین دلیل تیمهای فرمول یک برای نقل و انتقال تیم، خودروها و تجهیزاتشان، بیشتر از خودروهای سنگین و اتوبوسهای مخصوص استفاده میکردند که بسیار خستهکننده و زمانبر بود. از طرفی گاهی میزان آسیبها و... به خودروهای شرکتکننده در مسابقات آنقدر بالا بود که برای تعمیرات اساسی نیاز بود خودروها به کارخانه مرکزی اعزام شوند تا با استفاده از تجهیزات ویژه دوباره بازآفرینی شوند و به مسابقات بازگردند.
به همین دلیل نوبائر که معروف بود برای هر مشکلی در آستینش راه حلی دارد، به فکر طراحی خودرو یا به بیان بهتر خودروبری افتاد که بتواند با سرعت تمام خودروهای آسیبدیده را به کمپانی ببرد و دوباره به پیست بازگرداند، زیرا گاهی فاصله برگزاری محل مسابقات با کمپانی مرسدس بنز به بیش از 1000 کیلومتر هم میرسید، اما خودروبر مورد نظر نوبائر باید میتوانست این مسیر را در کمترین زمان ممکن طی کند. بخشی از ایده ساخت یک خودروبر اختصاصی برای پیکان نقرهای هم به ذهنیت ایجاد تشخص برای هر چیزی باز میگردد که همواره در مرسدس بنز وجود داشته است. آنها با ساخت خودرو آبی شگفتانگیز با یک تیر، دو نشان زدند. هم مشکل حمل و نقل پیکان نقرهای را حل کردند و هم اینکه آن را بیشتر از پیش در کانون توجه قرار دادند.
پیشرانهای آشنا اما متفاوت
برای یک خودروبر که قصد دارد سریع هم باشد، داشتن یک پیشرانه خوب شرط اصلی است. باز هم از آنجا که قرار نبود این خودرو به تولید انبوه برسد، برای آن پیشرانه اختصاصی طراحی نکردند. پیشرانه این خودرو هم متعلق به یک سوپر اسپرت کاملا آشنا در آن دوران بود. بله درست حدس زدید پیشرانه از سوپر اسپرت مرسدس بنز یعنی مدل 300SL گالوینگ که به عقیده بسیاری از کارشناسان اولین سوپر اسپرت شهری واقعی تاریخ است، به آبی شگفتانگیز رسید. از آنجا که بلو واندر به دلیل وزن بالا بیشتر از قدرت به گشتاور نیاز داشت، با ایجاد تغییراتی قدرت 225 اسب بخاری این پیشرانه 3 لیتری به 195 اسب بخار تنزل کرد و به جای آن گشتاورش افزایش یافت تا توان موتور در کشش وزن زیاد، بیشتر باشد. گیربکس هم متعلق به مدل SL بود اما در ساخت دندههای آن از مواد سختتر استفاده شد و ضمنا ضرایب آن نیز به جای سرعتی، قدرتی شدند تا با توجه به وزن بالای این خودرو، بتواند در جادههای کوهستانی کشش مناسب را داشته باشد. وزنش با استفاده از مواد نسبتا سبک مثل آلیاژهای آلومینیوم و حتی فایبرگلاس به حدود 2988 کیلوگرم میرسید.
جالب آنکه باوجود طول زیاد ویل بیس (فاصله بین محور چرخها) آن بلند نبود و عملا چرخ جلو در پشت کابین سرنشینان قرار میگرفت. در حالی که معمولا در وانت و کامیون چرخ جلو، جلوتر از کابین قرار دارد. این شاخصه در طراحی باعث شده بود این خودرو بتواند پیچها را سریعتر طی کند، زیرا نیروی گریز از مرکز کمتری به محور عقب آن وارد میشد و در نتیجه ثبات خودرو روی جاده بیشتر بود. البته عرض 2 متری و طراحی سیستم تعلیق مناسب هم به آبی شگفتانگیز کمک میکرد همچون خودروهای اسپرت آن هم در حالی که یک W196 را با خود حمل میکرد، از پیچها عبور کند. محل قرارگیری راننده نیز جالب بود، زیرا کابین راننده عملا روی هوا قرار داشت و جلوتر از محور جلو بود! این خودروبر با توجه به مشخصات فنی و ظاهریاش برای مردم بسیار جذاب بود بهطوری که برای دیدنش در خیابانها منتظر خروج آن از پیست باقی میماندند. ایده تبلیغاتی پشت طراحی بلوواندر هم موثر افتاده بود و این خودروبر برای خودش هویتی مجزا از پیکان نقرهای یافت و به یکی از جاذبههای مسابقات تبدیل شد.
بازنشستگی شگفتانگیز
بلوواندر با همه شهرتی که در زمان خودش پیدا کرد، مدت زیادی نتوانست در کانون توجه قرار بگیرد. فاجعه سال 1955 در مسابقات لمانز و کشته شدن تماشاگران و در پی آن خروج مرسدس بنز از مسابقات اتومبیلرانی باعث شد این خودرو هم به موزه مرسدس بنز منتقل شود. اما متاسفانه وزن آبی شگفتانگیز زیاد بود و ساختمان قدیمی موزه توانایی تحمل آن را نداشت. پس مدیران دستور دادند این فیروزه آبیرنگ به جای آرمیدن در موزه، به خانه اصلیاش یعنی پیست بازگردد و به کار خود که جابهجا کردن خودروها بود بپردازد. پس دوباره به خدمت بازگشت و در اختیار تیم تست خودرو کمپانی قرار گرفت. آبی شگفتانگیز تا سال 1967 در خدمت تیم تست بود و بعد از این سال در کمال تعجب نابود شد! از آنجا که موزه خودروی کمپانی مرسدس بنز یکی از کاملترین موزههای یک کمپانی خودروسازی در جهان است و سعی شده بیشتر مدلهای نادر ساخته شده به وسیله این کمپانی را گردآوری کند، نبود آبی شگفتانگیز در میان خودروهای بخش مسابقهای این موزه مدیرانش را آزار میداد.
پس در سال 1995 مدیریت وقت موزه (سالی که خوان مانوئل فانجیو درگذشت) به بخش Mercedes Classic Center که بازسازی و ساپورت خودروهای کلاسیک مرسدس بنز را بر عهده دارد، پیشنهاد داد این فیروزه آبیرنگ را دوباره بازآفرینی کنند. اما کار آنقدرها آسان نبود، زیرا از این خودرو تنها یک نمونه ساخته شده بود و مدارک و نقشههای دقیقی از مهندسی و طراحی آن در دسترس نبود. با این حال چهار سال تلاش مهندسان بخش کلاسیک مرسدس بنز باعث شد سرانجام در سال 1999، آبی شگفتانگیز دوباره متولد شود. مرسدس بنز برای رونمایی از این خودرو، یک دستگاه مرسدس بنز W196 را که خوان مانوئل فانجیو در سال 1955 آن را رانده بود، از موزه خود خارج کرد و آن را در پشت آبی شگفتانگیز سوار کرد. سپس این خودروبر در کنار خودروبر و تریلی تیم مسابقهای AMG (خودروبر کنونی تیم) قرار گرفت. جالب آنکه آبی شگفتانگیز پس از چند دهه در حرکتی نمادین، در حالی که خودروی فرمول یک تیم مرسدس بنز را با خود حمل میکرد به نوربرگرینگ بازگشت و سپس برای همیشه در بخش خودروهای مسابقهای مرسدس بنز در موزه این شرکت آرام گرفت.
استفاده از پروژه SLR
نوبائر کسی بود که از جوانی و پیش از جنگ جهانی دوم وارد مرسدس بنز شده بود و همه تواناییهای آن را میشناخت. در سالهای دهه 30 نیز مسوولیتهای مهمی در تیمهای مسابقهای دایملر بنز داشت. از این رو وقتی ایده تولید خودروبری با این مشخصات از سوی او مطرح شد، کمپانی رأی مثبت را درخصوص تولید این خودرو صادر کرد. بخش پروتوتایپ و تست کمپانی دست به کار شدند تا خودروبری فوق سریع را طراحی کنند. مرسدس بنز نمیخواست این خودرو را به تولید انبوه برساند و به همین دلیل قصد نداشت برای چنین خودرویی پروژهای جدید در مقیاس فنی تعریف کند، زیرا در آن صورت باید تحقیقات گستردهای را برای طراحی پلتفرم جدید آغاز میکرد که این کار توجیه اقتصادی نداشت. پس بخش پروتوتاپ و طراحی اولیه، وقت را غنیمت شمردند و به سراغ شاسی مدل 300SL رفتند. اینجا دقیقا همانجایی است که لبخند بر چهره کسانی که با تاریخچه خودروهای مرسدس بنز آشنا هستند، مینشیند. آبی شگفتانگیز از دل SL معروف بیرون آمده است؟ چه جالب!
این شاسی در میان خودروهای سواری تولیدی در آن روز بزرگترین و مقاومترین شاسی بود به همین دلیل هم برای این خودروبر انتخاب شد، اما چرا برای ساخت یک خودروبر از شاسیهای کامیون و وانت استفاده نکردند؟ به دلیل اینکه خودروبر باید به سرعتهای بالا دست مییافت، نمیتوانستند از شاسی تراکها (وانت یا کامیون) برای آن استفاده کنند، زیرا وزن خودرو بالا میرفت. دلیل دیگر این بود که آن وقت باید از سیستم تعلیق و اکسلهای بزرگ هم استفاده میکردند که ارتفاع خودروبر را زیاد میکرد و موجب میشد تا پایداری آن کم شود. کاهش پایداری با محموله گرانبهایی که قرار بود حمل کند یک ریسک بزرگ به حساب میآمد.
هر چند شنیده میشود که نوبائر خودش این شاسی را به تیم طراحی پیشنهاد کرده است ولی شاید این یک داستان در دل تاریخ باشد و تیمی فنی شاسی SL را انتخاب کرده باشد. به هر حال کار روی شاسی مدل W188 آغاز شد. در اولین قدم شاسی از عرض و طول گسترش یافت تا حرکتهای عرضی آن در پیچها کمتر شود. در نهایت طول این خودروبر به 6 متر و 75 سانتیمتر و عرض آن به 2 متر رسید. با افزایش طول و عرض نیاز به تقویت شاسی احساس شد. به همین دلیل بخشهایی از شاسی با استفاده از رامهای جدید محکم شد(رام در تعریف ساده به ستونهای عرضی روی شاسی گفته میشود). یکی از اشکالات این شاسی برای استفاده در خودرو بر پیچش آن در حرکات عرضی بود. در نتیجه رامهای جلو و عقب شاسی نیز با قطر بیشتر و آلیاژ متفاوت ساخته شدند. سیستم تعلیق با توجه به وزنی که قرار بود این خودروبر حمل کند، دوباره طراحی شد. طبقها در جلو گسترش یافتند و کمک فنرهای قدرتمند برای آن ساخته شد. کمک فنرها با روغنی ویژه پر شدند تا در اثر وزنی که باید تحمل کنند و سرعت بالای خودرو، در آنها تولید گرما نشود و روغن خاصیتش را از دست ندهد.
سامانه ترمز این خودرو نیز در نوع خودش بسیار جالب بود. مهندسان مرسدس بنز برای این خودرو 4 کاسه ترمز بزرگ در نظر گرفتند و حتی در محور عقب دو دیسک هم در سر پولوسها داشتند. به جرات میتوان گفت قدرت ترمزگیری این خودرو حتی از بعضی خودروهای مسابقهای آن روزها نیز بیشتر بود. از طرفی به دلیل اینکه بیشتر وزن خودروبر روی محور عقب آن قرار داشت، مهندسان مرسدس بنز برعکس خودروهای معمولی دیسکهای ترمز را به جای محور جلو روی محور عقب نصب کردند، زیرا هنگام ترمزگیری به دلیل نزدیکی فاصله چرخها از هم خودرو مثل خودروهای معمولی بسیار کم به سمت جلو متمایل میشد. چون قرار بود این خودروبر به سرعتهای بالا دست پیدا کند، پس باید بدنه آن نیز کمی آیرودینامیک طراحی میشد و این راحتترین کار برای طراحان مرسدس بنز بود. در نهایت خودروبر فوق سریع تیم فرمول یک مرسدس بنز با نام Blue Wonder ( آبی شگفتانگیز) در سال 1954 در اختیار این تیم قرار گرفت. این خودروبر میتوانست در نهایت با داشتن بار کامل به سرعت 170 کیلومتر در ساعت دست پیدا کند و این در دهه 50 میلادی یعنی اینکه ممکن بود در اتوبانها با سوپر اسپرت چند هزار دلاریتان به گرد پایش هم نرسید!