به گزارش پایگاه خبری «عصر خودرو»، همین به خلق جایگزینهای بسیار بحثبرانگیز و ناپختهای انجامیده مثل بخاریهای برقی مدرن در قالب شومینههای کلاسیک، با میلههای آهنی و هیزمهای سفالی، یا حتی لوازم الکترونیکی که تصویر شعلههای آتش را مثل یک تلویزیون پخش میکنند. اما هیچ یک از اینها، جایگزین معتبری برای آتش نیستند. جالب این است که صنعت خودروسازی نیز در آیندهای نهچندان دور خود را در موقعیتی مشابه خواهد دید چراکه خیلی وقت است جلوپنجره، تبدیل به محور و مرکزیت طراحی در بسیاری از طرحهای خودرویی شده است. درست مثل شومینه، جلوپنجره نیز از سر یک نیاز کاربردی خلق شد (البته برای سرمایش، نه گرمایش) اما از آن زمان، یک نقش بصری بسیار مهم نیز بر عهده داشته است. به همین دلیل است که خیلی سخت میشود بسیاری از خودروهای امروزی را بدون جلوپنجره نمادینشان تجسم کرد. این جلوپنجرهها، مادامی که حکمفرمایی پیشرانههای احتراق داخلی تداوم یابد، بسیار خوب و کاربردی هستند اما با توجه به شتابی که صنعت خودرو به سمت خودروهای الکتریکی گرفته و این نوع خودروها، عموما در مقایسه با خودروهای مرسوم، نیاز به مراتب کمتری به خُنکسازی دارند، جلوپنجره نیز همچون شومینههای سنتی به عنصری غیرضروری و صرفا تزئینی مبدل خواهد شد.
مشخصا منبع قدرت هر چه که باشد، طراحان همیشه خواهند خواست چهرهای قدرتمند برای ساختههای خود خلق کنند اما بدون یک جلوپنجره، یک سد بزرگ بر سر راه طراحان خواهد بود. برای مثال iهای بامو را مد نظر قرار دهید؛ تعجبی ندارد که بامو مُصِر بر حفظ طرح جلوپنجره کلیویشکل بوده اما به جای تغییر کاربری و یا بازتعریف برای یک عصر جدید، خیلی ساده به کور کردن آنها با یک سطح پلاستیکی بسنده شده است.
اگر جلوپنجره، کارآیی یک جلوپنجره را ندارد، چرا باید ادای یک جلوپنجره را درآورد؟ در واقع این، مطمئنا در گذر زمان به از دست دادن اعتبار این عنصر بصری نمادین در ساختههای بامو خواهد انجامید. عجیبتر اینکه تسلا هم به عنوان سازنده خودروهای تمامالکتریکی، در سری اول ساختههای خود از یک طرح جلوپنجره فِیک و کاذب استفاده کرد. اگرچه این جلوپنجره کاذب از طراحی سری جدید ساختههای تسلا حذف شده اما این فرآیند، کاملا هم مورد قبول نیست چراکه چهره را به شکلی نامتناسب و زشت، عبوس کرده است. دیگر خودروهای برقی، همچون Ioniq جدید هیوندای هم ارائهدهنده چهرهای خالی از هیجان و تناسبات بصری موفق هستند.
با این تفاسیر، این پرسش پیش میآید که چگونه باید این فضای خالی در چهره را پُر کرد؟ در پاسخ باید گفت لزوما هم نباید این فضا پُر شود. خودروهای بسیاری بدون یک جلوپنجره برجسته یا تزئیناتی مشابه، طراحی موفقی داشتهاند. پورشه این مشخصه را به امضای طراحی خود تبدیل کرده و به همین دلیل هم هست که کانسپت الکتریکی Mission E بدون هرگونه زحمت اضافه در تغییر چهره، کاملا متناسب و بینقص جلوه میکند. فیات 500، DS، استودبِیکر آوانتی، مزدا RX-7 و نسلهای مختلف شورولت کوروت نیز این راهکار طراحی را پیش گرفتهاند.
به نظر عنصر بصری بارز در این نوع، نواحی کوچک قسمت جلو و یا تناسبات صیقلی و صاف باشد. این سبک طراحی چهره، اگر بر رُخ یک SUV بزرگ و پُف کرده بنشیند، احتمالا یک برهوت بصری بیسیما خلق خواهد کرد، یا حتی یک قیافه احمقانه.
یک راهکار برای گریز از این اتفاق، میتواند استفاده از عناصر گرافیکی قدرتمند به جای جلوپنجره باشد مثل Type2 کلاسیک فولکسواگن که در آن، طرح گرافیکی Vشکل و نشان بزرگ این برند، به خلق یکی از بهیادماندنیترین و نمادینترین چهرههای خودرویی کمک کرده است. قطعا فولکسواگن از کاربردی بودن این ترکیب بصری برای یک خودرو الکتریکی آگاهی داشته که در کانسپت اخیر خود، ID Buzz آن را بهکار برده است.
دیگر خودرو الکتریکی با یک نشان بزرگ روی چهره، رنو Zoe است که در آن، به واسطه ابعاد بزرگ الماس رنو، فضای هواکش گرفته شده است. در واقع این یک راهکار زیباییشناسانه و در عین حال، کاربردی است چراکه درگاه شارژ باتریها نیز پُشت این الماس بزرگ رنو تعبیه شده است. در کنار اینها میشود به کانسپت FT-4X تویوتا اشاره کرد که با استفاده از شکلهای تنومند، یک قیافه زُمخت مشخص به خود گرفته، آن هم بدون داشتن یک هواکش جلوپنجره مرسوم. همین چهره پتانسیل تبدیل شدن به چهره خانوادگی نسل آتی شاسیبلندهای تویوتا را دارد.
استفاده از تضاد متریال هم میتواند گرافیک جذابی خلق کند. برای مثال در خودروهای گرانقیمت که در ساخت آنها فیبرکربن و یا آلومینیوم بهکار رفته، میتوان با استفاده از تضاد بین بخشهای رنگشده و فاقد رنگ، هویتی مشخص و انحصاری به آنها داد. در مدلهای عادیتر هم میشود از این روش استفاده کرد، مثلا با استفاده از پوشش بدنه متضاد برای بخشهای مختلف که نمونه بسیار جذاب آن را در کانسپتهای اخیر پژو یعنی اونیکس و اگزالت دیدهایم؛ تکنیک Coupe Franche پژو، جلوه و هویتی قدرتمند به کانسپتها و همچنین برخی مدلهای عملکردمحور و خاص این خودروساز فرانسوی داده است.
یک امضای مشخص در نورپردازی نیز میتواند این خلأ را پُر کند. در واقع با شتاب روزافزونی که توسعه فناوریهای نورپردازی به خود گرفته و هر خودروساز، در تلاش برای رسیدن به یک امضای مشخص در نورپردازی، مخصوصا در دیلایتهاست، به فراموشی سپردهشدن طرح هواکش جلوپنجره میتواند دروازهای رو به نوآوریهای تازه باز کند.
البته نه طرح چراغجلوهای تمامعرض به خودی خود ایده تازهای هستند (کافی است نگاهی به باریکه نور مرکیوری سِیبل دهههای 1980 و 1990 بیندازید) و نه چیدمان چراغها در بخش میانی چهره (نمونه آن هم تاتراهای دهههای 1950 تا 1970 و تاکر تورپیدو 1948 است) اما به لطف تازهترین فناوریهای نورپردازی لیزِر و LED میتوان تعریفی تازه از هر دو این چیدمانها ارائه کرد. کانسپتهایی از هوندا (EV-STER) و مرسدسبنز (EQ) آغازی برای بازی با این ایده هستند اما هنوز پتانسیلهای دستنخورده بسیاری باقی مانده است. طرح پوزهای شفاف شبیه به آنچه که سیتروئن در SM ارائه کرد نیز قابلیت استفاده در شکلها و پیکربندیهای ابتکاری را دارد. شاید بشود در خودروهای لوکس، جای جلوپنجره پُرکار و مجلل را به باریکه چراغهای جلویی داد که به همان اندازه در طراحی و پرداختش، زمان و سلیقه صرف شده است. ترکیب اینها با یک فناوری پیشرفته میتواند نتیجهای عالی دربرداشته باشد.
راهکارهای دیگری هم وجود دارد، مثل به نمایش گذاشتن بخشهایی از اجزای مکانیکی؛ مشابه این رویکرد در ساعتهای مُچی لوکس با قاب پشتی شیشهای بهکار رفته است. حتی در آیندهای نهچندان دور، میتوان از سطوح شیشهای بیشتر، در عین ایجاد یا تقویت یک هویت بصری مشخص، برای ارائه دید بهتر از اطراف به سرنشینان استفاده کرد (شبیه به آنچه که مینی در کانسپت Next100 پیشنهاد کرد).
در کنار اینها، مزایای پکیجینگ و چیدمان پیشرانههای الکتریکی میتواند خلق فرمهای بینظیر در قسمت جلو را دستیافتنیتر کند و این، متمایز ساختن یک خودرو صرفا به واسطه فرم پیکره آن را ممکن میسازد. کانسپت FT-1 تویوتا از این منظر، بسیار جالب توجه است چراکه با وجود تمامالکتریکیبودن، دارای منافذ هواکش جلو است اما طرح نامعمول و منقار مانند دماغه، چنان هویت بصری مشخص و متمایزی به آن بخشیده که کمتر طرح جلوپنجرهای قادر به خلق آن است.
از آنجایی که سپرهای پلاستیکی به لطف تکنیکهای طراحی و ساخت مدرن، بهسادگی قابلیت گرفتن شکلهای بسیار پیچیده را دارند، میتوان نتایج بسیار خوبی از این رویکرد گرفت و بد نیست به این هم اشاره کنیم که یکی از مشخصترین و ماندگارترین طراحیهای خودرویی تاریخ، یعنی طراحی اولین بیتل فولکسواگن، تنها با چراغهای جلو و فرم بیرونزده گلگیرها به استایلی متمایز و فرازمان مبدل شد و نیازی به جلوپنجره نداشت.
به نظر میآید طراحان باید استراتژیهای متعددی را برای جایگزینی جلوپنجرههای مرسوم مورد بررسی قرار دهند. راهکار نهایی، احتمالا ترکیبی از راهکارهای مختلف خواهد بود. در عصر امروز که محدودیتها و موانع بر سر راه طراحان خودرو، هر روز بیشتر و بیشتر میشود، حذف احتمالی جلوپنجره از فرآیند طراحی، فرصتی برای تغییر و نوآوری اساسی است.
باید امیدوار بود خودروهای آینده، با پیشرانههای جایگزین، به جای ماندن در بند میراث خود، اعتماد به نفس لازم برای رسیدن به یک هویت بصری متناسب با آنچه که به واقع هستند را داشته باشند.