به گزارش پایگاه خبری«عصر خودرو»، روی آوردن خودروسازان به ساخت خودروهایی با طراحی آیرودینامیک و قوسدار بدنه در دهه 1990، مفهوم کاملا تازهای نبود. کافی است برگردیم به دهه 1930 و خودروهایی همچون کرایسلر اِیرفلو که برای کاهش مقاومت بدنه در برابر جریان هوای مقابل و هدایت بهینه این جریان از روی سطوح بدنه، از فرمهای Streamlined یا آیرودینامیک بدنه بهره میبُردند اما با رسیدن به دهههای 1950 و 1960، استریملاینرهای آمریکایی، دیگر محبوبیت و فروش روزهای اوج را نداشتند و خریداران، در عوض، هر روز بیشتر جذب خودروهای بزرگتر با اتاق جعبهای شکل میشدند و از آنجایی که در این سالها، قیمت بنزین کاملا روند نزولی در آمریکا داشت، نیازی هم به طراحی آیرودینامیک برای کاهش مصرف سوخت نبود. تا اواسط دهه 1970 میلادی، تقریبا تمامی خودروهای ساخت آمریکا دارای طراحی هویت گرفته از خطوط و فرمهای تیز و با قوسهای بسیار کم بودند.
در واقع خودروهای آمریکایی این دوره در قالب 3 جعبه (کاپوت، کابین و صندوق عقب) طراحی میشدند که اتفاقا بسیار هم مورد توجه آمریکاییها بود اما در اروپا که سوخت، همیشه بهای بالایی داشته، اینطور نبود. در دهه 1960 میلادی، بهای یک گالن بنزین که تقریبا معادل 4 لیتر میشود، در حالی در فرانسه به 73.1 سِنت رسیده بود که قیمت هر گالُن بنزین در آمریکا، تنها 31 سِنت بود. به همین دلیل بود که طراحان آمریکایی شروع کردند به آزمایش طراحیهای آیرودینامیکتر به منظور کمک به حرکت کمدردسرتر خودروها و در نتیجه، مصرف سوخت کمتر. خودروسازانی همچون پورشه، بامو، آئودی و مرسدس، یکی پس از دیگر شروع به عرضه خودروهایی با طراحی و فرمهای بدنه قوسدار و پویا کردند و خیلی زود، خودروسازان آمریکایی هم در تلاش برای جذب خریداران خودروهای لوکس اینچنینی، شروع به الگوبرداری از طراحی آیرودینامیک ساختههای اروپایی کردند هرچند بازار خودروهای تولید انبوه، چهره دیگری داشت.
در اروپا، طراحی به نام اووِه بانسِن اولین شخصی بود که در جهت طراحی آیرودینامیک خودروهای ارزانقیمتتر و تولید انبوه گام برداشت، آن هم با فورد سیهرا مدل 1982. طراحی بدنه این خودرو، قوسدارتر و آیرودینامیکتر از هر خودرو دیگری در این کلاس بود اما نه تنها نتوانست نظر مثبت منتقدین را به خود جلب کند، بلکه به خاطر شبیه بودن به شکل گرد ژله، قالب ژلهای لقب گرفت و همین باعث شد استقبال اولیه خوبی از آن نشود. اما یکی از طراحان اروپایی تیم طراحی همین خودرو یعنی جک تونَک، سکان هدایت دپارتمان طراحی فورد آمریکا را بر عهده گرفت و تست در تونل باد را به فرآیند طراحی اضافه کرد، آن هم در روزهایی که به خاطر جنگ تحمیلی 8 ساله ایران و عراق و دیگر مشکلات به وجود آمده در کشورهای حوزه خلیج فارس، قیمت سوخت در ایالات متحده آمریکا با رُشد فزایندهای مواجه شده بود.
تونَک اولین بار در فرآیند طراحی فورد تاندربرد 1983 از این روش استفاده کرد اما تاثیرگذاری محسوس این رویکرد را چند سال بعد در قالب تاروس 1986 دیدیم. استایل این نسل تاروس اگرچه برای امروز، اصلا هم ساختارشکنانه جلوه نمیکند اما برای دوره خود، استایلی انقلابی بود. تاروس 1986 یک خودرو تولید انبوه آمریکایی با فرمهای بدنه قوسدار بود و مورد استقبال مردم هم قرار گرفت. «تاروس، یک خودرو آمریکایی دیگر با قالب و حسی که تا به حال ندیدهایم»، این ترجمه بخشی از نماهنگی است که برای تبلیغ این نسل استفاده شد. حتی از آن به عنوان خودرو آینده در فیلم پرفروش RoboCop 1987 استفاده شد. فروش بالای این مدل، به واقع ناجی فورد در روزهای سخت این شرکت شد و استایل آن، الگویی برای خودروسازان و مدلهای دیگر. همچنین از آنجایی که خودروسازان با محدودیتهای زیستمحیطی و قوانین تازهای برای مصرف سوخت خودروها مواجه بودند، بیشتر و بیشتر به استفاده از طراحیهای آیرودینامیک روی آوردند. اینطور که یکی از طراحان فورد نیز معتقد است، استفاده از طراحیهای آیرودینامیک برای بهبود بازده و مصرف سوخت بسیار بسیار کمهزینهتر از تغییرات مهندسی و فنی زیرکاپوت است. فراگیر شدن مدلسازی کامپیوتری نیز فرآیند طراحی و ساخت بدنههایی با خطوط و فرمهای قوسدار را برای خودروسازان سهولت بخشید.
در گذر این سالها، تاثیری که این رویکرد بر طراحی خودروهای امروزی داشته، انکارناپذیر است. حتی خودروهایی که به خاطر داشتن فرم بیش از حد جعبهای بدنه مورد انتقاد قرار گرفتهاند، مثال کیا سول و یا در مقیاسی بزرگتر، لندکروزر نیز در حقیقت بسیار گرد و قوسدار طراحی شدهاند و اگر بخواهید استایل آیندهنگرانه و کاملا دور از واقعیت خودروهای طراحی شده برای فیلمهای علمی-تخیلی را مبنای قضاوت آیرودینامیک خودروهای امروزی قرار دهید، باید بگوییم تا به حقیقت پیوستن طرحهای اینچنین و در دسترس قرار گرفتن آنها برای عموم، زمانی بس طولانی باقی است.